| چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 | 21:48
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
  • #part_40

    این قدر این سازمان فکر مو مشغول کرد که بدون شام خوردن خوابیدم، صبح که پاشدم سریع رفتم دسشویی مو هامو شونه کردم، اومدم پایین آتش با ابهت خاصی سر میز نشسته بود.
    رفتم جلو و گفتم:
    -سلام
    سرش و تکون داد منم رفتم سمت چای ساز یه فنجون قهوه ریختم و به کانتر تکیه دادم که آتش سرش و اورد بالا و همدن جور که فنجون قهوه اش و داخل دستش جابه جا می کرد گفت:
    -به پیشنهادم فکر کردی؟
    یکم از چایم خوردم و گفتم:
    -فکر کردم من قبول می کنم اما باید چی کار کنم؟ دوست هام چی میشن؟
    دست به سینه نشست و همون جوری خونسرد گفت:
    -‌ باید بدونی همه تو این سازمان مهره سوختن رفتی برگرگشتی تو کار نیست!
    یکی از ابرو هام رفت بالا اما کم نیاوردم و گفتم:
    -بعدش چیه؟
    کارد داخل دستش می چرخوند وگفت:
    -باید فقط دنبال رمز باشی! دست از پا خطا کنی مثل بقیه وداع و گفتی زرنگ باید باشی. اونجا هرکی واسه خودش لقب داره
    پریدم وسط حرفشو گفتم:
    -تو هم لقب داری؟ لقبت چیه؟
    یه نگاه گذرا بهم انداخت و گفت:
    -اره به من میگن شاهین! اونجا کسی با اسم صدات نمی کنه هم لقب دارن.
    بهش زل زده بودم که آستین پیراهنشو داد بالا روی بازوش یه مهر زده بودن یه دایره داخلش جمجمه سه تا خط روش یه فیل شطرنج رو همه شون بعد عدد ۷۸۴ خیلی ریز حک شد بود داخل.
    چشمامو ریز کردمو گفتم:
    -علامت سازمان؟
    سر توکن داد و آستین شو داد پایین و گفت:
    – کد من ۷۸۴ فیلی هم که می بینی نشون دهنده درجه داخل سازمانِ!
    صندلی و از پشت میز کشیدم بیرون و نشستم روش گفتم:
    – خب الان مقامت تو سازمان چیه؟ این سازمان کارش درسته یا نه؟!
    یه نگاه از گوشه چشمش بهم انداخت و گفت:
    -نصف آدما سازمانو میشناسم! خوب یا بد بودنش به تو ربط نداره.
    فنجون برداشتم یکم خوردم که خودش گفت:
    – اونجا جای کل کل کردن نیست؛ یه دختره ای هست جای رمز و می دونه تو به عنوان روانشناس باید وارد سازمان شی.
    اوپس من که از همه بی اعصاب ترم برم تازه با یه دختر حرف بزنم بگم جا رمز کجاس؟
    همون جوری که با سر انگشتام به میز ضربه می زدم گفتم:
    – این دختره کیه؟ چش؟ چرا حرف نمیزنه؟!
    نفسشو فوت کرد بیرونو گفت:
    – این دختره گنج به حساب میاد ولی با کسی حرب نمی زنه اگه هم بکشنش کل افراد نابودن.
    چشمامو ریز کردمو گفتم:
    -خب از کی باید شروع کنم؟

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    از مجموع ۲۵ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1700 روز پيش
    • متینا
    • 81,723 بار بازدید
    • 14 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • Fatii
      14 شهریور 1398 | 23:16

      عالی متینا جونم
      خیلی عشقی
      فدات بشم
      من ک کفم برید

    • متینا
      17 شهریور 1398 | 23:00

      ممنونم عزیزم🤗

    • سحر
      19 شهریور 1398 | 16:47

      عالی عزیزم چرا پارت کم میزاری؟

    • Kimia
      19 شهریور 1398 | 17:52

      خیلی عالیه عزیزم
      🌈❤

    • Kimia
      19 شهریور 1398 | 17:53

      خیلی عالی بود عزیزم
      🌈❤

    • Hichkas
      20 شهریور 1398 | 12:15

      رمانت مثل خووودت عااااللللییییی

    • Hichkas
      20 شهریور 1398 | 12:34

      ععععاااااااالییییییی مث خودت

    • زیبا
      20 شهریور 1398 | 21:17

      پسر دیوانه اس؟ موضوعش جدیده

    • نگارسلیمانی
      30 شهریور 1398 | 22:28

      خیلیییییییییی رمان قشنگی بود فقط زودتر پارت بزارید عالی بود حرف نداشت متیناجونم درضمن اسم قشنگیم داری🌷😂

    • اریا
      1 مهر 1398 | 10:20

      واااای خیلی عالی بود یکه یکه یک بود خیلی قشنگ بود

    • سجاد رشیدی
      16 مهر 1398 | 22:09

      سلام رمانتون خیلی قشنگه

    • Baran
      16 مهر 1398 | 22:17

      ارزش خوندن داشت جلد دومش کی میاد؟

    • Zahra
      16 مهر 1398 | 22:25

      وای چه شک بزرگی بود اخرش جلد دوم داره

    • fatemeh
      3 شهریور 1400 | 00:40

      سلام
      در کل رمانی خوب و ماجراش متفاوت بود ولی یه عیب بزرگ داشت که اتفاقاتش به هم پیوسته نبود ادم هی حس میکرد وسطش یه پارتش افتاده.میتنا جان لطفا سعی کن جلد دوم رو ماجراهاشو بهم پیوسته بنویسی نه اینکه جدا از هم.ممنون از قلم طلایی و دستان زحمت کشتون🙏😊

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.