#part_27
-خب بابا حالا دیگه زیادی گندش می کنیدی!
درسا- گنده نیست؟!
متینا- از این رادمانه بدجور بدم میاد.
-خواهر خودتو کنترل کن
بعد ریز خندیدم، به خدا تولد نبود که عروسی بود. صداآهنگ زیاد دخترا هم با نیم وجب پارچه به تنشون تکون می خوردن که دیگه همه جاشون معلوم بود!
والا ما با چه ادمایی شدیم ۷۰ میلیون
زیر چشمی این پسره آتش و نگاه کردم
انگار اومده بود خونه خالش دارت بازی می کرد همون جوری که نشسته بود رو صندلی تیر و می زد مستقیم وسط هدف
-من که احساس نمی کنم این دیوونه باشه!
مهربان- به یه چیزی دقت کردین؟
همه با کنجکاوی زول زدیم به مهربان
مهربان- باشه چشماتون و وزعی نکنید، اون پنج تا پسر، پسر عمو های آشین می شن.
یکم فکر کردم راست می گفت
-چرا به خودم نرسید؟!
هدیه- چون تو مغز فندقی
-هر هر نمکدون دیشب تو دبه نمک خوابیدی؟!
هدیه اومد جواب بده که دنیا همه رو دعوت کرد برن بیرون تا کیک و ببرن
همه راه افتادن سمت حیاط، بعد از کلی رقص و خوندن کیک و بریدن من بهش یه دستبند هدیه دادم که گفت:
-چرا زحمت کشیدی واقعا ناراحتم کردید به اندازه کافی زحمت دادم بهتون!
-اِ این چه حرفیه ما خوشحالم شدیم( اره جونه عمم)
رفتم کنار منتطر نگاه کردم تا پسر عمو هاش بهش کادو بدن ببینم چی میدن
اولی بهداد بود که یه ست طلا بهش داد بعدی پرهام بود ساعت مارک نقره بهش داد باز این جو زده ها جیغ زدن اه
بعدی آرتین یه تابلو نقاشی که خوده دنیا بود بهش داد رادمان بهش سوئیچ لکسوز داد کنجکاو زل زده بودم به آتش همه نگاه ها بهش بود بعد با یه نیشخند رفت جلو تولد و تبریک گفت و در کمال ناباوری کلید باغ تو لوسون و بهش داد همه جیغ و سوت می زدن انگار چه خبره والا!
کم کم همه رفته بودن فقط ما پسر عمو هاش رفتم بالا تو اتاق لباس عوص کردم، اومدم پایین رو به متینا گفتم:
-بریم؟
متینا- آره فقط چن لحظه منتظر مهربان باشیم
انگار توجه پسرا به ما جلب شد خدا خدا می کردم یادشون نیاد وگرنه قیامت بود.
سر آخر با حرف آرتین واویلا درست شد
آرتین- شما همون دخترا نیستید داخل پاساژ؟
هدیه- کی ما؟ پاساژ چی؟ کی؟
بهداد- آره فک کنم داداش خودشونن!
درسا- خو شما بگید کجا تا ما هم بدونیم!
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43بعد
عالی متینا جونم
خیلی عشقی
فدات بشم
من ک کفم برید
ممنونم عزیزم🤗
عالی عزیزم چرا پارت کم میزاری؟
خیلی عالیه عزیزم
🌈❤
خیلی عالی بود عزیزم
🌈❤
رمانت مثل خووودت عااااللللییییی
ععععاااااااالییییییی مث خودت
پسر دیوانه اس؟ موضوعش جدیده
خیلیییییییییی رمان قشنگی بود فقط زودتر پارت بزارید عالی بود حرف نداشت متیناجونم درضمن اسم قشنگیم داری🌷😂
واااای خیلی عالی بود یکه یکه یک بود خیلی قشنگ بود
سلام رمانتون خیلی قشنگه
ارزش خوندن داشت جلد دومش کی میاد؟
وای چه شک بزرگی بود اخرش جلد دوم داره
سلام
در کل رمانی خوب و ماجراش متفاوت بود ولی یه عیب بزرگ داشت که اتفاقاتش به هم پیوسته نبود ادم هی حس میکرد وسطش یه پارتش افتاده.میتنا جان لطفا سعی کن جلد دوم رو ماجراهاشو بهم پیوسته بنویسی نه اینکه جدا از هم.ممنون از قلم طلایی و دستان زحمت کشتون🙏😊