حوالی بهمن ماه توی راه برگشت به خونهگوشیش رو از توی جیب داخلی پالتوش بیرون آورد .یه تای ابروش رو بالا انداخت و یک بار دیگه شماره ی ناشناس رو آنالیز کرد، شماره ی ستادی بود که برای معافیت سربازی پیششون رفته بود .گوشی رو کنار گوشش گذاشت و بدون هیچ حرفی منتظر جواب موند .که یه صدای خشن و ...
- 2093 روز پيش
- زینب قشقایی
- 2,743 بار بازدید
- ارسال نظر
به نام حقمردها-گریه-نمیکنندنیلوفر قنبری(سها)آدم های این دوره و زمانه محبت سرشان نمیشود.تلخ میشویزهر میکنی اوقاتشان راقَدرت را بیشتر میفهمندمحبتِ نابِ قلبِ پاکتان را تقدیم خودتان کنیدنه این آدمهای تلخ پسند.تلخ باشید مثل قهوهنچسب باشید مثل نمکدور باشید مثل ستاره...قسمت اولقوری کوچک را، روی کتری رنگ و رو رفتهی نارنجی گذاشتم و از آشپزخانه خارج شدم، بیرون آمدنم از آشپزخانه همزمان ...
- 2116 روز پيش
- نیلوفر
- 2,800 بار بازدید
- یک نظر
نام رمان : آن ها در تاریکی حضور دارند...نام نویسنده :سامانژانر : ترسناک ، رازآلودمقدمهداستان درباره ی پسری به اسم آیدن هست که در گذشته به فعالیت جن گیری مشغول بوده و بعد از زیاد شدن ازار و اذیت ، جن گیری رو کنار میزاره اما اجنه دست از سرش برنمیدارند تا اینکه...دانلود با فرمت pdf ودانلود با فرمت apk ...
- 2122 روز پيش
- Im Saman
- 10,307 بار بازدید
- 25 نظر
همهمه ی خنده ی بچه ها، شادی را با تمام وجود زیر پوستش می دواند. نوای باران ریز بهاری روی ناودان، برایش خوش ترین سمفونی دنیا بود. پنجره را باز کرد و بوی خوش اطلسی های صورتی و شمعدانی های سرخ توی باغچه را به تک تک سلول های تن و روح خسته اش کشید.زندگی ناسورش را همین چیز ها؛ ...
اسم شخصیت ها:دختر:آیناز،آفرینش،آفرین،آواپسر:مهرداد،مبین،ماهان،محمد*خلاصه رمان*چهارتا دختر شیطون که بخاطر اتفاق و دوستی اشتباهشون با چهارتا پسر عوض میشن و اون دختر های شیطون سرد و مغرور مشین اما بعضی اوقات شیطنت هم میکنند وقتی پانزده سالشون که بود با چهارتا پسر دوست میشن و عاشقشون میشند اما اون پسر ها دختر ها رو ترک میکنند تا اینکه یک روز این چهارتا ...
- 2128 روز پيش
- مهلا.ب
- 5,507 بار بازدید
- 2 نظر