| پنجشنبه 9 فروردین 1403 | 14:57
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
  • #part_39

    اوفف این پسره اصلا چیزی حالیش نیست، من نمی دونم روانیِ یا عاقل!
    حدود یه ربع بعد همون پسره رادمان اومد، زخمم و بست و رفت بیرون صدا های آرومشون رو می شنیدم
    رادمان- بابا نمی تونم دیگه کاری کنم! دختره سرهنگ سرهنگ! چند روز دیگه حافظش برمی گرده هممون رسوا میشیم.
    آتش- من نمی دونم خودت یه کاریش کن.
    رادمان- چی کار کنم؟ مامان تو! برم بگم چی؟
    آتش- بهش بگو اگه دوست داری سرمایه تو از دست بدی بگرد دنبالش.
    رادمان- باشه داداش من میرم وگرنه ردیابی میشم.
    از صدای بسته شدن در فهمیدم رادمان رفته خب یعنی الان منو آتش باز موندیم
    صدای پا می اومدم سریع چشمامو بستم
    در اتاق باز شد.
    آتش-هی دختر بلند شو!
    چشمامو باز نکردم اما با گرفتن مچ دستم که در حال خورد شدن بود سریع باز کردم.
    -چیه؟ چی از جون من می خوای؟
    آتش- من بازی دوست دارم تو هم باید باشی.
    رسما شاخ دراوردم این الان می خواد بازی کنه!
    -چه بازی؟ مگه بچه ای؟
    آتش با حالت جدی اومد جلوم ایستاد گفت:
    -باید تو ماموریت کمکم کنی!
    لب باز کردم با حالت متعجبی گفتم
    -چه ماموریتی؟ حالت خوبه؟
    یه نگاه بهم انداخت و پوزخندی زد گفت
    -چیه؟ نکن تو هم باور کردی من دیوونه ام؟! نه دختر جون باید به عرضتون برسونم من الان تو یه سازمان کار می کنم، داخلش آدمکش، روانی، پولدار، هکر
    زیاد هست. دیدم امروز چه جوری جرئت به خرج دادی ازت کمک می خوام.
    مونده بودم آتش به اون مغروری از من کمک می خواد؟ سازمان، ماموریت، هکر تعجب کرده بودم زیاد با بهت بهش گفتم
    – خب الان اگه من اومد داخل سازمان باید چی کار کنم؟
    آتش همون جوری که موهاشو با حالت خاصی می زد بالا گفت:
    -تا فردا فرصت فکر کردن داری میگی هستی یا نه!
    سر تکون دادم و گفتم:
    -باشه! باشه!
    خیلی تعجب داشت آتش که تا چند روز پیش نگامم نمی کرد الان درخواست کمک می کنه؛ واسه سازمان که نمی دونم چیه.

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    از مجموع ۲۵ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1666 روز پيش
    • متینا
    • 80,712 بار بازدید
    • 14 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • Fatii
      14 شهریور 1398 | 23:16

      عالی متینا جونم
      خیلی عشقی
      فدات بشم
      من ک کفم برید

    • متینا
      17 شهریور 1398 | 23:00

      ممنونم عزیزم🤗

    • سحر
      19 شهریور 1398 | 16:47

      عالی عزیزم چرا پارت کم میزاری؟

    • Kimia
      19 شهریور 1398 | 17:52

      خیلی عالیه عزیزم
      🌈❤

    • Kimia
      19 شهریور 1398 | 17:53

      خیلی عالی بود عزیزم
      🌈❤

    • Hichkas
      20 شهریور 1398 | 12:15

      رمانت مثل خووودت عااااللللییییی

    • Hichkas
      20 شهریور 1398 | 12:34

      ععععاااااااالییییییی مث خودت

    • زیبا
      20 شهریور 1398 | 21:17

      پسر دیوانه اس؟ موضوعش جدیده

    • نگارسلیمانی
      30 شهریور 1398 | 22:28

      خیلیییییییییی رمان قشنگی بود فقط زودتر پارت بزارید عالی بود حرف نداشت متیناجونم درضمن اسم قشنگیم داری🌷😂

    • اریا
      1 مهر 1398 | 10:20

      واااای خیلی عالی بود یکه یکه یک بود خیلی قشنگ بود

    • سجاد رشیدی
      16 مهر 1398 | 22:09

      سلام رمانتون خیلی قشنگه

    • Baran
      16 مهر 1398 | 22:17

      ارزش خوندن داشت جلد دومش کی میاد؟

    • Zahra
      16 مهر 1398 | 22:25

      وای چه شک بزرگی بود اخرش جلد دوم داره

    • fatemeh
      3 شهریور 1400 | 00:40

      سلام
      در کل رمانی خوب و ماجراش متفاوت بود ولی یه عیب بزرگ داشت که اتفاقاتش به هم پیوسته نبود ادم هی حس میکرد وسطش یه پارتش افتاده.میتنا جان لطفا سعی کن جلد دوم رو ماجراهاشو بهم پیوسته بنویسی نه اینکه جدا از هم.ممنون از قلم طلایی و دستان زحمت کشتون🙏😊

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.