#part_23
نمی تونستم چیزی بگم از حد تعجب سخت بود خیلی! بعد ۵ سالی که واسه من عذاب آور بود، هه امان از بی کسی برگشتم سمت میز آرایشی و دنبال کش می گشتم اما اون هم چنان داخل قاب در ایستاده بود!
لباسو برداشتم می خواستم برم بیرون اما مانعم شده بود که گفتم:
– بفرمایید کنار می خوام رد بشم!
اما هم چنان ایستاده بود با تعجب نگام می کرد مهربان اومد طرفشو گفت:
-آقا شما کرید؟ برید کنار
بالاخره زبون باز کرد و گفت:
– تو اینجا چی کار می کنی؟
-دلیلی نمی بینم واسه یه غریبه توضیح بدم بزارید رد بشم!
این دفعه صداشو برد بالا و گفت:
-تو این همه سال کجا بودی؟ اینجا چی کار می کنی؟ هان؟
منم با خونسردی زل زدم داخل چشماش و تمام زورمو جمع کردم داخل دستم محکم زدمش کنار که دنیا اومد و گفت:
-بچه ها شرمنده آقا اشکان پسر عموم هستن!
اوپس پس ما با هم فامیلیم دنیا میشه دختر عموم همون عمویی که تا چند سال پیش با کل فامیل کانادا بودن یه پوزخند زدمو گفتم:
-چه خوب ازشون پذیرایی کنید.
رفتم سمت اتاق لباسو گذاشتم روی تخت و مشغول اتو کردن موهام شدم، متینا اومد داخل
-اصولا به اینجا میگن اتاق نه طویله!
-خب حالا اشکان این جاس تازه فهمیدم دنیا میگه پسرعموشه یعنی تو هم دختر عموشی!
-همون فامیلایی ان که کانادا بودن الان برگشتن.
-تو مشکلی نداری؟
-نه من اونو به عنوان یه غریبه می بینم!
– *ورق این زندگی رو باشه یا پشت بازم طوری چیده شده که منو عذاب بده*
– ولش کن اصلا بچه ها گفتن کفش نداری؟
می خواستم جوابشو بدم که اشکان اومد دمه در باز دارن رو اعصاب من گل می چینه!
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43بعد
عالی متینا جونم
خیلی عشقی
فدات بشم
من ک کفم برید
ممنونم عزیزم🤗
عالی عزیزم چرا پارت کم میزاری؟
خیلی عالیه عزیزم
🌈❤
خیلی عالی بود عزیزم
🌈❤
رمانت مثل خووودت عااااللللییییی
ععععاااااااالییییییی مث خودت
پسر دیوانه اس؟ موضوعش جدیده
خیلیییییییییی رمان قشنگی بود فقط زودتر پارت بزارید عالی بود حرف نداشت متیناجونم درضمن اسم قشنگیم داری🌷😂
واااای خیلی عالی بود یکه یکه یک بود خیلی قشنگ بود
سلام رمانتون خیلی قشنگه
ارزش خوندن داشت جلد دومش کی میاد؟
وای چه شک بزرگی بود اخرش جلد دوم داره
سلام
در کل رمانی خوب و ماجراش متفاوت بود ولی یه عیب بزرگ داشت که اتفاقاتش به هم پیوسته نبود ادم هی حس میکرد وسطش یه پارتش افتاده.میتنا جان لطفا سعی کن جلد دوم رو ماجراهاشو بهم پیوسته بنویسی نه اینکه جدا از هم.ممنون از قلم طلایی و دستان زحمت کشتون🙏😊