رمان آنلاین نقاب چهره ها نویسنده متینا

#part_18

متینا میدون رو دور زد بعد گفت:
-تا حالا ندیده بودم دنیا اینجوری گریه کنه! عجیبه.
-حالا برو دنبالش تا بعدا مشخص شه چرا اینجوری شده.
کتفم از ضربه هایی که خورده بود درد داشت. معلوم نیست این خیارشور آدمه، حیوانه یا جز اشیاس!
ساسی هی میگه جنتلمن. کجاست اون جنتلمن؟ والا این پسرا که ما را له کردن دیگه جنتلمنشون چیه؟
تو راه ترافیک سنگین بود. اومدیم از چراغ سبز رد بشیم که قرمز شد!
سمت چپمون یه ماشین ام وی ام بود با دو تا پسر. ۱۵ ثانیه دیگه داشت تا
چراغ سبز شه پسره یه چشم چرخوند
و گفت:
– اسمت چیه؟
-به تو چه؟
-تربچه!
-عنم شده کلوچه!
پسره موند که من چی گفتم که سریع گازوندیم طرف خونه دنیا.
-درسا بزنگ بگو بیاد دم در
-باشه
دنیا با گریه اومد بیرون خدای من. این قدر اشک از کجاش میاره؟
-خوبی دنیا چی شده؟
دنیا باز با گریه شروع کرد
-پسر عموم تموم کارایی که واسه تولد انجام داده بودیم رو خراب کرد دیگه نمی دونم چی کار کنم ام..امسال پدربزرگم هم از فرانسه میاد.
باز زد زیر گریه وای داشت رو مخم اسکی می رفت!
-کدوم پسر عموت؟
دنیا با هق هق گفت:
-همون که‌ چند روز پیش تصادف کرده بود!
-اهان باشه باشه تو آروم باش ما یه راه حلی پیدا می کنیم بالاخره!
خوبه نمی دونه ما الان داشتیم با یه گله پسر دعوا می کردیم، همه سکوت کرده بود و گه گاهی دنیا هق هق می کرد تا این که رسیدیم دم دره خونه!
-پیاده شید خانم ها چه روز پر از مشغله ای بود!
درسا گفت:
-اره واقعا
بقیه هم سر هاشون رو تکون دادن.

قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43بعد