🎭نقاب چهره ها🎭
#Part 10
– بچه ها بپرید داخل اتاق هاتون دیر شد!
همه بعد صبحانه بلند شدن و رفتن داخل اتاق هاشون من ی مانتو و کتونی های بنفش و شلوار و شال مشکی پوشیدم ادکلن هم زدم و تمام! متینا و درسا تیپ مشکی زده بودن درسا هم با کفش های پنج سانتیش مشغول بود مهربان هم سر تا پا جین زده بود هدیه هم شلوار و مانتو آبی با شال و کفش سبز و آبی پوشیده بود هدیه اندام لاغر و پوست گندمی داشت با چهره ساده! متینا هیکل درشت با چشمای آبی و پوست سفید
درسا هم هیکل درشتی داشت با پوست برنزه و چشمای قهوه ای مهربان هم ریزه میزه! با پوست گندمی و چشمای مشکی و در آخر خودم و که داخل آینه قدی دیدم چشمای طوسی، پوست سفید، لبای قلوه ای و اندام عالی بود واسه این ورزش هایی که می رفتم.
-هوی کجایی؟ رفتی هپروت؟
دیدم هدیه اس داره به من می گه!
-هیچی بریم، بریم
رسیدیم دم ی پاساژ پیاده شدیم، نگاه کردم به ویترین ها چیز قشنگی نبود داخلش!رفتیم طبقه دوم مهربان سریع رفت سمت ی بوتیک فروشنده اش ی خانم مسن سال بود مهربان گفت:
– وقتتون بخیر اون لباس مشکی رو می خوام!
-بله الان میارمش
رفت پرو مهربان همیشه همین بود سریع وسیله می خرید معطل نمی کرد! الحق لباس قشنگی بود پوشیده از سر تا پامشکی یکم هم دنباله داشت و سر مچ هاش نگین کار شده بود!
حساب کردیم زدیم بیرون هدیه گفت:
-بچه ها اون لباس صورتیه چطوره؟
نگاش کردم و گفتم:
-کفش صورتی ده سانتی داری بخرش خوبه!
-اره دارم بیاید بریم داخل
داخل بوتیکه ی پسر وایساده بود با دوستش این قدر نگاه می کرد که چشماشو باید با بیل در می آوردی! والا
هدیه هم لباسش ی پیراهن آستین کوتاه نگین دار با ی دامن صورتی گرفت مهربان هم ی جفت کفش پونزده سانتی سفید گرفت منم که اصلا از هیچی خوشم نمی یومد! هدیه رو به پسره گفت:
-ممنون آقا
پسره رو به من گفت:
-می شه ی لحظه وقتتون بگیرم؟
با اخم رفتم جلو گفتم:
-فرمایش؟
-راستش شمارتون می خواستم!
-آخه پسره چلغوز من دستو ع*ن*م نمی دم چه برسه به شماره!
زدم از بوتیک بیرون مهربان:
-جون پسره رنگ قهوه ای خیلی بهش می یومد!
-حقش بود نفهم!
اومدیم بریم طبقه اول ی دفعه صدای آژیر و کلی ماشین شخصی دم پاساژ ایستادن ی سری کشیدم و دیدیم پایین، ی مرده ای با بلند گو گفت:
– خریداران عزیز هر چه زود تر پاساژ را تخلیه کنید!
رو به بچه ها گفتم:
-وا برا چی؟ اصلا چرا این قدر ماشین این جاس؟
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43بعد
عالی متینا جونم
خیلی عشقی
فدات بشم
من ک کفم برید
ممنونم عزیزم🤗
عالی عزیزم چرا پارت کم میزاری؟
خیلی عالیه عزیزم
🌈❤
خیلی عالی بود عزیزم
🌈❤
رمانت مثل خووودت عااااللللییییی
ععععاااااااالییییییی مث خودت
پسر دیوانه اس؟ موضوعش جدیده
خیلیییییییییی رمان قشنگی بود فقط زودتر پارت بزارید عالی بود حرف نداشت متیناجونم درضمن اسم قشنگیم داری🌷😂
واااای خیلی عالی بود یکه یکه یک بود خیلی قشنگ بود
سلام رمانتون خیلی قشنگه
ارزش خوندن داشت جلد دومش کی میاد؟
وای چه شک بزرگی بود اخرش جلد دوم داره
سلام
در کل رمانی خوب و ماجراش متفاوت بود ولی یه عیب بزرگ داشت که اتفاقاتش به هم پیوسته نبود ادم هی حس میکرد وسطش یه پارتش افتاده.میتنا جان لطفا سعی کن جلد دوم رو ماجراهاشو بهم پیوسته بنویسی نه اینکه جدا از هم.ممنون از قلم طلایی و دستان زحمت کشتون🙏😊