#part_20
– دنیا حال این پسر عموت خوبه؟ معلوم هست چشه؟
دنیا گوشیش رو از روی میز برداشت و گفت:
– منم واقعا نمی دونم!
-خب حالا ولش کنید. بیاید لباس انتخاب کنیم.
مهربان یه لباس که تا روی زانوهاش بود و از پشت تا آخر ادامه داشت و آبی بود با پوف گرفت.
هدیه هم یه لباس دکلته کوتاه آبی که با نگین تزئین شده بود برداشت، متینا هم یه کت و شلوار آبی که سر استین هاش ۳ تا نگین بود گرفت.
منم یه لباس بلند پوشیده راسته برداشتم خیلی ساده بود اما قشنگ بود، درسا هم یه پیراهن و دامن به شکل ماهی برداشت که روش پولک های آبی داشت!
– دنیا تو می خوای چی کار کنی؟
-من لباس دارم امشب که رفتیم خونمون نشونتون می دم.
– اوکی پس کی میریم؟
-تا نیم ساعت دیگه!
-باش من رفتم آماده شم.
سریع رفتم داخل اتاق یه مانتو کرمی با شلوار و شال مشکی و کتونی های کرمی پوشیدم و با بچه ها سوار ماشین شدیم هوا هم تاریک شده بود
-اه بازم ترافیک خسته شدم!
شهر شلوغ با این که هوا یکم تاریک بود ولی چراغ ها رو روشن کرده بودن.
هدیه، ماشینو جلو در خونه دنیا نگه داشت. از در قهوه ای داخل خونه رفتیم، حیاط خیلی بزرگی بود که یه طرفش فقط شقایق کاشته بودن. حوض کوچیکی هم سمت چپ بود که چند تا ماهی قرمز داخلش بود، خونشون نمای سفید بود اما داخلش کلاسیک چیده شده بود. دو دست مبلمان فیروزه ای، تابلو های نقاشی با پرده های سبز و آبی همخونی داشت.
رفتم داخل آشپزخونه. انگار بمب ترکیده بود! کل جام های داخل سینی شکسته بود!
خون هم کف آشپزخونه بود. همه جا چیپس و پفک پودر شده ریخته بود. با بهت و دهن باز رفتم پیش دنیا.
-دنیا چرا آشپزخونه این شکلیه؟
-گفتم که کار پسر عمومه! تازه ادامه اش رو ندیدی
بچه ها گفتن:
-چی شده؟
آشپزخونه رو نشونشون دادم که اونا هم با بهت فقط نگاه می کردن!
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43بعد
عالی متینا جونم
خیلی عشقی
فدات بشم
من ک کفم برید
ممنونم عزیزم🤗
عالی عزیزم چرا پارت کم میزاری؟
خیلی عالیه عزیزم
🌈❤
خیلی عالی بود عزیزم
🌈❤
رمانت مثل خووودت عااااللللییییی
ععععاااااااالییییییی مث خودت
پسر دیوانه اس؟ موضوعش جدیده
خیلیییییییییی رمان قشنگی بود فقط زودتر پارت بزارید عالی بود حرف نداشت متیناجونم درضمن اسم قشنگیم داری🌷😂
واااای خیلی عالی بود یکه یکه یک بود خیلی قشنگ بود
سلام رمانتون خیلی قشنگه
ارزش خوندن داشت جلد دومش کی میاد؟
وای چه شک بزرگی بود اخرش جلد دوم داره
سلام
در کل رمانی خوب و ماجراش متفاوت بود ولی یه عیب بزرگ داشت که اتفاقاتش به هم پیوسته نبود ادم هی حس میکرد وسطش یه پارتش افتاده.میتنا جان لطفا سعی کن جلد دوم رو ماجراهاشو بهم پیوسته بنویسی نه اینکه جدا از هم.ممنون از قلم طلایی و دستان زحمت کشتون🙏😊