| شنبه 1 اردیبهشت 1403 | 05:20
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
  • اخرین ماشین داشت نزدیک می شد! پسر داد زد:
    – سوار ماشین شو!
    دویدم سمت ماراراتی و نشستم داخلش
    پسر هم بعد چند ثانیه سوار شد.
    سرعتش انچنان بالا بود که لال شده بودم، همون ماشین رسید بقلمون می زد به ماشین پسره انگار عصبانی شد محکم زد به همون ماشین از جاده افتادن بیرون ولی تیر اندازی کردن تیر، خورد به اینه بقل ماشین بی اختیار جیغ زدم.
    نوبایلشو در اورد و یه شماره گرفت گفت:
    -سریع سر بیاید داخل اتوبان!
    با سرعت زیاد از کوچه و پس کوچه ها می گذشت، همون زور رو به من گفت:
    -کی هستی؟ اینجا چیکار می کردی؟
    زیر چشمی نگاهش کردم و گفتم:
    -چرا باید بگم؟
    ابرو هاشو بالا انداخت و گفت:
    -من سوال می پرسم! بعدم می دونی که تو تنهایی!
    چشمام گرد شد و سریع جواب دادم
    -آشینم! اشین منو یه نفر به نام آتش دزدیده بود داشتم فرار می کردم.
    یه نیم نگاهی بهم انداخت و چند با اسگ آتش و با خودش تکرار کرد
    اروم پرسیدم
    -منو کجا می برید؟!
    نفس شو داد بیرون داد زد
    – باز که سوال پرسیدی!
    خفه شدم چسبیدم به صندلی، این از آتش روانی تر بود. سرعت ماشین رو بالا تر بود
    رسیدیم داخل اتوبان کنار یه لندی کروز ایستاد همون موقع هم یه پسره ای پیاده شد، تو نگاه اول ترسناک بود اونم به خاطر جای بخیه های که رو گونش بود!
    جشم سبز رو به همون پسره گفت:
    -این دختر هم با ما میاد سیا!
    پسره هم سرتکون داد و گفت:
    -چشم داداش.
    پسره یکم نزدیک شد و گفت:
    -سلام من سیاوشم معروف به سیا ببخشید این داداش ما اعصاب نداره!
    منم گفتم:
    -منم آشینم خوشبخ
    اومدم بگم خوشبختم که با صدای داد کجایید هر دومون از جا پریدیم و سریع سوار ماشین شدیم.
    پسره فندکش رو داخل دستش تکون داد و گفت:
    -به سازمان شیطان پرستی خوش اومدی!

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    از مجموع ۲۵ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1688 روز پيش
    • متینا
    • 81,424 بار بازدید
    • 14 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • Fatii
      14 شهریور 1398 | 23:16

      عالی متینا جونم
      خیلی عشقی
      فدات بشم
      من ک کفم برید

    • متینا
      17 شهریور 1398 | 23:00

      ممنونم عزیزم🤗

    • سحر
      19 شهریور 1398 | 16:47

      عالی عزیزم چرا پارت کم میزاری؟

    • Kimia
      19 شهریور 1398 | 17:52

      خیلی عالیه عزیزم
      🌈❤

    • Kimia
      19 شهریور 1398 | 17:53

      خیلی عالی بود عزیزم
      🌈❤

    • Hichkas
      20 شهریور 1398 | 12:15

      رمانت مثل خووودت عااااللللییییی

    • Hichkas
      20 شهریور 1398 | 12:34

      ععععاااااااالییییییی مث خودت

    • زیبا
      20 شهریور 1398 | 21:17

      پسر دیوانه اس؟ موضوعش جدیده

    • نگارسلیمانی
      30 شهریور 1398 | 22:28

      خیلیییییییییی رمان قشنگی بود فقط زودتر پارت بزارید عالی بود حرف نداشت متیناجونم درضمن اسم قشنگیم داری🌷😂

    • اریا
      1 مهر 1398 | 10:20

      واااای خیلی عالی بود یکه یکه یک بود خیلی قشنگ بود

    • سجاد رشیدی
      16 مهر 1398 | 22:09

      سلام رمانتون خیلی قشنگه

    • Baran
      16 مهر 1398 | 22:17

      ارزش خوندن داشت جلد دومش کی میاد؟

    • Zahra
      16 مهر 1398 | 22:25

      وای چه شک بزرگی بود اخرش جلد دوم داره

    • fatemeh
      3 شهریور 1400 | 00:40

      سلام
      در کل رمانی خوب و ماجراش متفاوت بود ولی یه عیب بزرگ داشت که اتفاقاتش به هم پیوسته نبود ادم هی حس میکرد وسطش یه پارتش افتاده.میتنا جان لطفا سعی کن جلد دوم رو ماجراهاشو بهم پیوسته بنویسی نه اینکه جدا از هم.ممنون از قلم طلایی و دستان زحمت کشتون🙏😊

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.