#part_32
چشمام درشت شده بود و با بهت نگاش می کردم، قابلمه ها رو گذاشت داخله هم
کوبوندش روی میز شیشه ای بقل دستم!
ریز ریز شد چیزی از میز باقی نموند.
آتش- بلندشو زود باش خونه رو تمیز کن ۳۰ مین فرصت داری!
-نوکر بابات سفید بود برو ببینم
چنگ زد داخل مو هام کشید یه جیغ زدم
آتش- تمیز نمی کنی؟
-نوچ
آتش- باشه!
مو هامو کشید پرت شدم رو سرامیک ها و احساس کردم خون از سرم داره میره بعد کم کم چشمام بسته شد.
****
آروم چشمامو باز کردم، سرم درد می کزد یکم تار می دیدم تو اتاق بودم یه تخت شکلاتی با کمد و میز توالت هم رنگش و صندلی قرمز.
الهی گور به گورشی که به این روز انداختیم بری زیر تریلی ۱۸ چرخ به حق سی هزار معصوم یعنی خاک تو سرم با این هم دفاع شخصی رفتن مثل ماست وایسادم نگاه می کنم!
اومدم بلند شم سرم گیج رفت افتادم رو تخت، بدبخت تر از من قطعا تو دنیا نیست، هست؟ حالا هم که گیر یه دیوونه افتاد.
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43بعد
عالی متینا جونم
خیلی عشقی
فدات بشم
من ک کفم برید
ممنونم عزیزم🤗
عالی عزیزم چرا پارت کم میزاری؟
خیلی عالیه عزیزم
🌈❤
خیلی عالی بود عزیزم
🌈❤
رمانت مثل خووودت عااااللللییییی
ععععاااااااالییییییی مث خودت
پسر دیوانه اس؟ موضوعش جدیده
خیلیییییییییی رمان قشنگی بود فقط زودتر پارت بزارید عالی بود حرف نداشت متیناجونم درضمن اسم قشنگیم داری🌷😂
واااای خیلی عالی بود یکه یکه یک بود خیلی قشنگ بود
سلام رمانتون خیلی قشنگه
ارزش خوندن داشت جلد دومش کی میاد؟
وای چه شک بزرگی بود اخرش جلد دوم داره
سلام
در کل رمانی خوب و ماجراش متفاوت بود ولی یه عیب بزرگ داشت که اتفاقاتش به هم پیوسته نبود ادم هی حس میکرد وسطش یه پارتش افتاده.میتنا جان لطفا سعی کن جلد دوم رو ماجراهاشو بهم پیوسته بنویسی نه اینکه جدا از هم.ممنون از قلم طلایی و دستان زحمت کشتون🙏😊