| پنجشنبه 6 اردیبهشت 1403 | 12:19
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
  • #part_24

    همون جوری زول زده بود به من اما من توجهی نکردم، ساعت ضریفم رو روی دستم بستم که صداش اومد.
    اشکان- این همه سال کجا بودی؟ نباید یه خبر به ما بدی شاید مامان با بابات مرد! اونوقت چی؟
    نقاب بی خیالی و بدجنسیمو زدم روی صورتم و گفتم:
    -به آفسلو سافلین! مگه اون موقع که من می رفتم کسی توجه داشت؟!
    اخم کرد، از اون موقع تا حالا خیلی فرق کرده بود قد بلند و هیکل ورزید، چشمای عسلی با مو های مشکی!
    متینا- بفرمایید این هم کفش هاتون!
    -مرسی فدای داری
    نگاه کردم به در رفته بود؛ راحت تر والا! انگار من همون دختر بی دستو پا چندین سال پیشم، کفش های پاشنه پنج سانتی رو پام کردم و رفتم سراغ بچه ها
    درسا- تو آرایش نمی کنی؟
    -نه بابا
    همینو گفتم هدیه سراسیمه اومد داخل اتاق
    مهربان- چه خبرته؟
    هدیه- یه خبری شنیدم دارم از تعجب سم در میارم!
    – اون شاخه نه سم
    هدیه- حالا هر چی
    درسا- جون بکن!
    هدیه- خو چیزه می گن دنیا..دنیا
    متینا-دنیا چی؟
    هدیه چشماشو بستو گفت:
    -دنیا نامزد اشکانه!
    چشمام گردشده بود توی بهت بودم چه قدر سریع ماشالا سرعت عمل برادر!
    درسا- خوبه مردم مشکل ندارن
    هدیه- آشین تو مشکل نداری الان؟
    یه نیشخند زدمو گفتم:
    – آشین تو شیش سال پیش دفن شد! دیگه هیچی واسم مهم نی
    دنیا در و زد اومد داخل لبخند رو لبش بود به رو به گفت:
    – بچه ها نامزدم اومده اسمش اشکانه!
    اومد باز حرف بزنه زدم از اتاق بیرون حوصله هیچ کسی نداشتم.
    تو حیاط داشت شمع ها رو روشن می کردن ساعت ۷ و نیم بود کم کم مهمون ها اومدن امشب حرصی شده بودم، بخاطر همین رفتم تو اتاقو یه رژ جیگیری که زیادی خودنمایی می کرد زدم ساعت ۹ و ده دقیقه بود از پله ها اومدم پایین

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    از مجموع ۲۵ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1694 روز پيش
    • متینا
    • 81,571 بار بازدید
    • 14 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • Fatii
      14 شهریور 1398 | 23:16

      عالی متینا جونم
      خیلی عشقی
      فدات بشم
      من ک کفم برید

    • متینا
      17 شهریور 1398 | 23:00

      ممنونم عزیزم🤗

    • سحر
      19 شهریور 1398 | 16:47

      عالی عزیزم چرا پارت کم میزاری؟

    • Kimia
      19 شهریور 1398 | 17:52

      خیلی عالیه عزیزم
      🌈❤

    • Kimia
      19 شهریور 1398 | 17:53

      خیلی عالی بود عزیزم
      🌈❤

    • Hichkas
      20 شهریور 1398 | 12:15

      رمانت مثل خووودت عااااللللییییی

    • Hichkas
      20 شهریور 1398 | 12:34

      ععععاااااااالییییییی مث خودت

    • زیبا
      20 شهریور 1398 | 21:17

      پسر دیوانه اس؟ موضوعش جدیده

    • نگارسلیمانی
      30 شهریور 1398 | 22:28

      خیلیییییییییی رمان قشنگی بود فقط زودتر پارت بزارید عالی بود حرف نداشت متیناجونم درضمن اسم قشنگیم داری🌷😂

    • اریا
      1 مهر 1398 | 10:20

      واااای خیلی عالی بود یکه یکه یک بود خیلی قشنگ بود

    • سجاد رشیدی
      16 مهر 1398 | 22:09

      سلام رمانتون خیلی قشنگه

    • Baran
      16 مهر 1398 | 22:17

      ارزش خوندن داشت جلد دومش کی میاد؟

    • Zahra
      16 مهر 1398 | 22:25

      وای چه شک بزرگی بود اخرش جلد دوم داره

    • fatemeh
      3 شهریور 1400 | 00:40

      سلام
      در کل رمانی خوب و ماجراش متفاوت بود ولی یه عیب بزرگ داشت که اتفاقاتش به هم پیوسته نبود ادم هی حس میکرد وسطش یه پارتش افتاده.میتنا جان لطفا سعی کن جلد دوم رو ماجراهاشو بهم پیوسته بنویسی نه اینکه جدا از هم.ممنون از قلم طلایی و دستان زحمت کشتون🙏😊

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.