پارت نوزدهم
داشتم تو پیاده رو قدم میزدم که دامیار دستم رو کشید.
ـ دریا وایسا
دستم رو از دستش بیرون کشیدم و گفتم:
ـ گفتم بهم نگو دریا
ـ دریا اسم قشنگیه بهت میاد مثل چشمات دریایی و رویایی بعدشم مادرت این اسمو برات انتخاب کرده نه اونها
تعجب کردم معنی این حرفش رو نمیفهمم؟! یعنی چی رویایی؟ اره واقعا راست میگه مادرم انتخاب کرده نه اونها…!
خودش رو جمع و جور کرد و دوباره با نگاه یخیش تو چشمام نگاه کرد و گفت:
ـ منظور خاصی نداشتم واسه خودت خیال نباف درضمن بیا برو داخل ماشین بشین سرما میخوری
ـ نمیخوام
ـ دریا تو گریه کردی؟
صورتن رو ازش برگردوندم و گفتم:
ـ نه
از چونم گرفت و صورتم رو برگردوند. بعدم تو چشمام نگاه کرد منم تو چشمای سیاهش نگاه کردم.
انشگشت شصتش رو آورد و اشک هام رو پاک کرد.
ـ هیچ وقت گریه نکن باشه؟
ـ چرا؟
ـ چون طاقت ریختن اشک رو ندارم
لبخندی زدم که گفت:
ـ دریا اینو بدون که من همیشه پیشتم باشه؟
سری تکون دادم که منو تو بغل خودش کشید.
دستم رو دور کمرش حلقه کردم اونم منو محکم گرفت.
چه بوی خوبی داشت. عطرش مست کننده بود.
عطر تند و تلخ خوش بویی!
از ته دلم نفس عمیقی کشیدم و اون بو رو وارد شش هام کردم.
پارت بیستم
یه لحظه به خودم اومدم و اون آیهان مغرور بهم ضربه زد.
با عصبانیت اون رو از خودم حدا کردم. و با فریاد گفتم:
ـ گمشو
اونم عصبانی تر از من ادامه داد:
ـ چیه؟ چیشده؟ عاشقم شدی؟
ـ خفه شو دامیار
ـ قبول کن که عاشقم شدی
با این حرفش کنترلم رو از دست دادم و سیلی محکمی بهش زدم.
ـ لال شو هیچ وقت حرف اون حرف سه کلمه ای رو به زبون نیار (عشق) من هیچ وقت عاشق تو نمیشم چون تو خانوادم و زندگیم رو ازم گرفتی
بدون اینکه نگاه دیگه ای بهش کنم تاکسی گرفتم و به سمت خونه رفتم.
****************
یک ماهی از اون قضیه میگذره و من رفتارم از اون روز به بعد سرد و سردتر شده.
رفتار اون هم مثل من یخی شده.
امشب مهمونی بود و طبق معمول پارتی برای شرکت.
میخواستم امشب قضیه رو تموم کنم و انتقامم رو بگیرم.
کشوی میزم رو باز کردم و جعبه کوچیک مستطیل شکلی ام رو بیرون کشیدم. و درش رو باز کردم.
چاقوی خوشگل مشکی طلایی ام رو بیرون کشیدم.
و دستی بهش کشیدم.
دامیار من امشب انتقام چندین ساله ام رو از تو میگیرم.
به خودم تو آینه نگاه کردم.
مثل همیشه عالی بودم. لباس قرمز و مشکی تنم بود.
جلوش کوتاه بود و تا زانوهام بود.
اما پشتش بلند بلند بود.
و یقه هفتی داشت که دسته های لباس روی شونه هام سر میخورد.
کفش پاشنه بلند مشکی پوشیده بودم و موهامم فر اطرافم ریخته بودم.
از اتاقم بیرون رفتم. به سمت پله ها رفتم و عین مانکن های خارجی با ناز و عشوه و لبخند ژکوند پایین اومدم.
همه نگاها روی من ثابت موند.
میخواستم اول دامیار رو امشب دیوونه کنم و بعد خلاصش کنم.
توی اونهمه مرد دنبال دامیار گشتم که با ژست خاصی به دیوار تکیه داده بود و من رو نگاه میکرد.
تکیه اش رو از دیوار برداشت و از میون مرد و زن ها به سمتم اومد.
روی پله های آخر بودم که به سمتم اومد و دستم رو گرفت.
بهش نگاه کردم. چشمامون تو هم قفل شد.
لحظه ها و ثانیه ها ایستادند. و من تو اون چشم های شب و تاریکی اش فرو رفتم.
در چشمان مشکی اش ستاره ای درخشید.
لبخندی زدم و همراهش به طرف صندلی برای نشستن رفتیم.
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61بعد
عزیزان لطفا دو تا نظر بدید تا کمی روحیه بگیرم و برای ادامه این رمان تلاش کنم مرسی از حمایتتون❤👑
رمان خیلی قشنگی هست فقط زودتر تپتمشو بزارید❤
چشم عزیزم بعد این ایام حتما پارت گذاری رو شروع میکنم❤💕
عزیزان و طرفداران رمان شکارچی تاریکی ها به اطلاع شما بزرگواران میزسانیم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💗
سلام رمان قشنگی بود فقط واقعا معذرت می خوام راستش میشه بپرسم عکس شخصیت آوارو از کجا پیدا کردین من توی رمان یک فنجان خاطره نظره دادم اما متاسفانه جوابی دریافت نکردم میشه بگید عکس های دیگه ام داره یااینکه از کجا پیداش کردین چون واقعا خیلی عکسش خوشگله ببخشید😂🌷
فدات گلم منم تو رمان یک فنجان خاطره جوابتو دادم گلم میتونید برید اونجا مطالعه کنید😌😘
سلام ببخشید که دوباره مزاحمتون شدم فقط رمان جدیدتون اجبارآغوشت،رو کی منتشرمی کنید
عزیزم من رمان اجبار آغوشت رو نمینویسم اسم رمان جدیدم آرامش قلبم هستش و رمان دیگه ای دارم مینویسم رقم سرنوشت هستش و این دو تا رو آفلاین میتویسم گلم😍😘
اها خیلی ممنون آخه آخررمان نوشته بودید آرامش آغوشت من اشتباهی نوشتم بله متوجه شدم اما پس چطوری آخررمان نوشتی
آرامش آغوشت؟؟؟؟؟؟؟یعنی اسم رمان تونو عوض کردی میشه به من بی عقل بگید ببخشید واقعا آخه من عاشق رماناتون شدم دوست دارم زودتر بقیه رمانا تونم بخونم ببخشید مزاحم میشم😘😘😘
عزیزم رمانم آرامش فلبم هستش و رقم سرنوشت که آفلاینه و ممنونم از لطفت☺😍
سلام آرامش قلبم کجاست تو این سایت نیست؟؟؟
من منظورم آرامش آغوشت چون شما آخر رمان نوشتید آرامش آغوشت
حتما الان با خودتون میگید این دختره مثل کنه بهم چسبیده خودمم می دونم فقط کجای این رمانای که میگین چون توی سایت نبود
نه عزیزم اسم اصلیش آرامش قلبم که هروقت تموم شد تو همین سایت انتشار میدم درضمن عزیزم نظرت برام مهم و قابل ستودنی😍😘