پارت چهلم
از ماشین پیاده شدیم. و وارد عمارت شدیم.
یه عمارت خیلی شیک و بزرگ اما برام مهم نبود چون هزارتا از این عمارت ها دیده بودم.
دامیار دستم رو گرفت. با تعجب بهش نگاه کردم که با اخم گفت:
ـ نمیخوام گم بشی و برام دردسر درست کنی
دستم رو از دستش بیرون کشیدم و گفتم:
ـ نمیخوام دست کثیفت بهم بخوره
با عصبانیت نگاهم کرد و اینبار محکم تر دستم رو گرفت و دنبال خودش کشوند.
به سمت اتاقی رفتم و لباسم رو ازتنم بیرون آوردم.
تو آیینه نگاهی به خودم کردم و بعد از اتاق بیرون زدم.
که دامیار رو دیدم که با ژست خاصی ایستاده بود.
یهو ته دلم یه جوری شد. آخه خیلی جذاب شده بود.
یکی از پاهاش بالا روی دیوار خم شد بود و یک پای دیگشم راست ایستاده بود و دست به سینه با نگاهی سرد نگاهم میکرد.
اخمی کردم و خواستم از کنارش رد بشم که انگشت های قویش رو داخل انگشت های ظریف من حلقه کرد.
نگاهی بهش کردم که گفت:
ـ حق اعتراض نداری
شونه ای بالا انداختم و باهم از پله ها پایین اومدیم.
روی مبلی نشستم و مشغول نگاه کردن به بقیه شدم.
خدمتکاری با فرم مخصوصش به سمتم اومد و سینی از جام های انواع مشروبات رو بهم تعارف کرد.
جامی از ودکا برداشتم و مشغول نوشیدنش شدم.
دامیار نزدیکم شد و زیر گوشم گفت:
ـ زیاد نخور نمیخوام مست بشی
پوزخندی زدم و گفتم:
ـ نگران نباش حالا حالا ها مست نمیشم
اونم متقابلا پوزخندی زد و روش رو از من برگردوند.
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61بعد
عزیزان لطفا دو تا نظر بدید تا کمی روحیه بگیرم و برای ادامه این رمان تلاش کنم مرسی از حمایتتون❤👑
رمان خیلی قشنگی هست فقط زودتر تپتمشو بزارید❤
چشم عزیزم بعد این ایام حتما پارت گذاری رو شروع میکنم❤💕
عزیزان و طرفداران رمان شکارچی تاریکی ها به اطلاع شما بزرگواران میزسانیم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💗
سلام رمان قشنگی بود فقط واقعا معذرت می خوام راستش میشه بپرسم عکس شخصیت آوارو از کجا پیدا کردین من توی رمان یک فنجان خاطره نظره دادم اما متاسفانه جوابی دریافت نکردم میشه بگید عکس های دیگه ام داره یااینکه از کجا پیداش کردین چون واقعا خیلی عکسش خوشگله ببخشید😂🌷
فدات گلم منم تو رمان یک فنجان خاطره جوابتو دادم گلم میتونید برید اونجا مطالعه کنید😌😘
سلام ببخشید که دوباره مزاحمتون شدم فقط رمان جدیدتون اجبارآغوشت،رو کی منتشرمی کنید
عزیزم من رمان اجبار آغوشت رو نمینویسم اسم رمان جدیدم آرامش قلبم هستش و رمان دیگه ای دارم مینویسم رقم سرنوشت هستش و این دو تا رو آفلاین میتویسم گلم😍😘
اها خیلی ممنون آخه آخررمان نوشته بودید آرامش آغوشت من اشتباهی نوشتم بله متوجه شدم اما پس چطوری آخررمان نوشتی
آرامش آغوشت؟؟؟؟؟؟؟یعنی اسم رمان تونو عوض کردی میشه به من بی عقل بگید ببخشید واقعا آخه من عاشق رماناتون شدم دوست دارم زودتر بقیه رمانا تونم بخونم ببخشید مزاحم میشم😘😘😘
عزیزم رمانم آرامش فلبم هستش و رقم سرنوشت که آفلاینه و ممنونم از لطفت☺😍
سلام آرامش قلبم کجاست تو این سایت نیست؟؟؟
من منظورم آرامش آغوشت چون شما آخر رمان نوشتید آرامش آغوشت
حتما الان با خودتون میگید این دختره مثل کنه بهم چسبیده خودمم می دونم فقط کجای این رمانای که میگین چون توی سایت نبود
نه عزیزم اسم اصلیش آرامش قلبم که هروقت تموم شد تو همین سایت انتشار میدم درضمن عزیزم نظرت برام مهم و قابل ستودنی😍😘