| چهارشنبه 5 اردیبهشت 1403 | 03:02
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
  • پارت چهاردهم
    صدای جیغی اومد. همه دست از رقصیدن برداشتن…!
    دوباره صدای جیغ زدن اومد به صدا دقت کردم که تصویر آیسان جلوی چشمام اومد.
    به سرعت پیست رقص رو رها کردم و از پله ها بالا رفتم.
    از اینکه اتفاقی برای خواهرم افتاده باشه دیوونه میشدم.
    تند تند اتاق ها رو نگاه کردم که اتاقی رو دیدم که درش باز بود.
    به سمت اتاق رفتم که آیسان رک دیدم که لباسش یه خورده پاره بود.
    و داران رو دیدم که مشغول کتک زدن پسری هست.
    کسی هراسان وارد اتاق شد. دامیار به سمت داران رفت و آرومش کرد.
    آیسان گریه میکرد. به سمتش رفتم و بغلش کردم.
    آخه من عوضی چطور هواسم به خواهرم نبود؟!
    چرا من اونقدر در فکر انتقام فرو برم که خواهر یکی یدونم رو فراموش کنم؟
    محکم به خودم فشردم و آروم گفتم:
    ـ هیچی نیست خواهرم، تموم شد. من پیشتم عزیزم، آروم باش خوشگلم
    *************
    جشن تموم شد و آیسان هم به اتاقش بردیم و خیلی زود خوابید.
    لباسم رو با یک تاب و شلوارک طوسی عوض کردم و موهامم بالا بستم.
    به طرف اتاق دامیار رفتم. بدون هیچ در زدنی در اتاق رو باز کردم و وارد اتاق شدم.
    لباسی تنش نبود و فقط با یک شلوارک روی تخت دراز کشیده بود و آرنجش روی پیشونیش بود.
    عضله های خوش فرمش خیلی خوشگل بودند ولی واسم مهم نبود.
    ـ کیوان برو بیرون حوصلتو ندارم
    ـ من کیوان نیستم
    از روی تخت بلند شد و با دیدینم با تعحب نگاهم کرد.
    اخمی کرد و گفت:
    ـ تو اینجا چیکار میکنی؟
    ـ باید به تو جواب پس بدم؟
    به سمتم اومد و منم عقب گرد کردم که به دیوار رسیدم.
    روبروم قرار گرفت و آروم سرش رو نزدیک آورد و گفت:
    ـ بدون در زدن وارد اتاق یک پسر شدن خیلی بد نیست؟!
    ـ نه
    ـ نه؟!
    ـ آره نه
    ـ بیخیال واسه چی اومدی؟
    ـ اومدم بهت بگم که میخوام برگردم ترکیه
    عصبانی شد و زد به سیم آخر و گفت:
    ـ تو هیجایی نمیری
    ـ به تو مربوط نیست که بخوام کی برم یا نرم
    ـ همین که گفتم حتی اگه مجبور بشم با آدمات جنگ میکنیم
    ـ چرا میخوایی پیشت بمونم؟
    نگاهی بهم کرد و نزدیکم شد.
    ـ نمیخوام پیشم بمونی، میخوام کنارم بمونی
    ـ چرا؟
    ـ نمیدونم
    دستم رو روی قفسه سینش گذاشتم و به عقب هلش دادم. خواستم دستم رو از قفسه سینش بردارم که مچم رو تو همون حالت گرفت و گفت:
    ـ تو باید تقاص همه اینا رو بدی
    ـ منم ازت انتقام میگیرم
    ـ منتظرم
    از اتاقش بیرون زدم و به طرف اتاقم رفتم.

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۶ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1766 روز پيش
    • مهلا.ب
    • 104,616 بار بازدید
    • 13 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • مهلا.ب
      10 شهریور 1398 | 18:20

      عزیزان لطفا دو تا نظر بدید تا کمی روحیه بگیرم و برای ادامه این رمان تلاش کنم مرسی از حمایتتون❤👑

    • فربنا جوادی
      12 شهریور 1398 | 19:19

      رمان خیلی قشنگی هست فقط زودتر تپتمشو بزارید❤

    • مهلا.ب
      18 شهریور 1398 | 23:39

      چشم عزیزم بعد این ایام حتما پارت گذاری رو شروع میکنم❤💕

    • مهلا.ب
      23 شهریور 1398 | 14:53

      عزیزان و طرفداران رمان شکارچی تاریکی ها به اطلاع شما بزرگواران میزسانیم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💗

    • نگارسلیمانی
      28 شهریور 1398 | 20:54

      سلام رمان قشنگی بود فقط واقعا معذرت می خوام راستش میشه بپرسم عکس شخصیت آوارو از کجا پیدا کردین من توی رمان یک فنجان خاطره نظره دادم اما متاسفانه جوابی دریافت نکردم میشه بگید عکس های دیگه ام داره یااینکه از کجا پیداش کردین چون واقعا خیلی عکسش خوشگله ببخشید😂🌷

    • مهلا.ب
      8 مهر 1398 | 13:53

      فدات گلم منم تو رمان یک فنجان خاطره جوابتو دادم گلم میتونید برید اونجا مطالعه کنید😌😘

    • نگارسلیمانی
      11 مهر 1398 | 18:17

      سلام ببخشید که دوباره مزاحمتون شدم فقط رمان جدیدتون اجبارآغوشت،رو کی منتشرمی کنید

    • مهلا.ب
      11 مهر 1398 | 20:08

      عزیزم من رمان اجبار آغوشت رو نمینویسم اسم رمان جدیدم آرامش قلبم هستش و رمان دیگه ای دارم مینویسم رقم سرنوشت هستش و این دو تا رو آفلاین میتویسم گلم😍😘

      • نگارسلیمانی
        12 مهر 1398 | 13:12

        اها خیلی ممنون آخه آخررمان نوشته بودید آرامش آغوشت من اشتباهی نوشتم بله متوجه شدم اما پس چطوری آخررمان نوشتی
        آرامش آغوشت؟؟؟؟؟؟؟یعنی اسم رمان تونو عوض کردی میشه به من بی عقل بگید ببخشید واقعا آخه من عاشق رماناتون شدم دوست دارم زودتر بقیه رمانا تونم بخونم ببخشید مزاحم میشم😘😘😘

    • مهلا.ب
      13 مهر 1398 | 13:57

      عزیزم رمانم آرامش فلبم هستش و رقم سرنوشت که آفلاینه و ممنونم از لطفت☺😍

      • نگارسلیمانی
        13 مهر 1398 | 14:38

        سلام آرامش قلبم کجاست تو این سایت نیست؟؟؟

      • نگارسلیمانی
        13 مهر 1398 | 14:40

        من منظورم آرامش آغوشت چون شما آخر رمان نوشتید آرامش آغوشت
        حتما الان با خودتون میگید این دختره مثل کنه بهم چسبیده خودمم می دونم فقط کجای این رمانای که میگین چون توی سایت نبود

        • مهلا.ب
          28 مهر 1398 | 19:43

          نه عزیزم اسم اصلیش آرامش قلبم که هروقت تموم شد تو همین سایت انتشار میدم درضمن عزیزم نظرت برام مهم و قابل ستودنی😍😘

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.