پارت سیزدهم
دامیار به سمتم اومد و روی مبل کنارم نشست.
صورتم رو به طرف راست کردم و بی اهمیت به اون به رقصنده ها نگاه میکردم.
ـ نمیخوایی نگاهم کنی؟
ـ چیز دیدنی نداری که بخوام نگاهت کنم
دستش رو زیر چونم قرار داد و صورتم رو به طرف خودش برگردوند.
صورتش رو نزدیک آورد و با دوتا چشمام با خشم نگاه کرد.
منم خیلی وقیحانه نگاهش میکردم.
چشم های مشکیش از خشم برق میزد و من این برق رو دوست داشتم.
خیلی آروم و از لا به لای دندون هاش غرید و گفت:
ـ آیهان با عصباب من بازی نکن
ـ بازی با عصابت واسم لذت داره
ـ آیهان
ـ دامیار
نگاهش سر خورد و به سمت لب هام رسید.
ازش فاصله گرفتم و خواستم از اونجا برم که مچ دستم رو گرفت و گفت:
ـ بهتره بریم برقصیم
ـ اما من افتخار همچین چیزی رو به تو ندادم
ـ باید بدی
ـ و اگه ندم؟
ـ بد میبینی
دستش رو پس زدم که کمرم رو چنگ زد و من رو به پیست رقص برد.
ـ عوضی من نمیخوام با تو برقصم ازت بدم میاد
ـ منم ازت خوشم نمیاد بهتره برقصی
دیگه هیچ حرفی نزدم و مشغول رقصیدن شدیم.
یهو چراغ ها خاموش شد و آهنگ ملایم و عاشقانه ای پخش شد.
خواستم ازش فرار کنم که زیر گوشم آروم نجوا کرد:
ـ فرار نکن و برقص
ـ اما…..
ـ اما نداره فقط برقص
حرفی نزدم و آروم آروم باهم رقصیدیم که یهو….
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61بعد
عزیزان لطفا دو تا نظر بدید تا کمی روحیه بگیرم و برای ادامه این رمان تلاش کنم مرسی از حمایتتون❤👑
رمان خیلی قشنگی هست فقط زودتر تپتمشو بزارید❤
چشم عزیزم بعد این ایام حتما پارت گذاری رو شروع میکنم❤💕
عزیزان و طرفداران رمان شکارچی تاریکی ها به اطلاع شما بزرگواران میزسانیم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💗
سلام رمان قشنگی بود فقط واقعا معذرت می خوام راستش میشه بپرسم عکس شخصیت آوارو از کجا پیدا کردین من توی رمان یک فنجان خاطره نظره دادم اما متاسفانه جوابی دریافت نکردم میشه بگید عکس های دیگه ام داره یااینکه از کجا پیداش کردین چون واقعا خیلی عکسش خوشگله ببخشید😂🌷
فدات گلم منم تو رمان یک فنجان خاطره جوابتو دادم گلم میتونید برید اونجا مطالعه کنید😌😘
سلام ببخشید که دوباره مزاحمتون شدم فقط رمان جدیدتون اجبارآغوشت،رو کی منتشرمی کنید
عزیزم من رمان اجبار آغوشت رو نمینویسم اسم رمان جدیدم آرامش قلبم هستش و رمان دیگه ای دارم مینویسم رقم سرنوشت هستش و این دو تا رو آفلاین میتویسم گلم😍😘
اها خیلی ممنون آخه آخررمان نوشته بودید آرامش آغوشت من اشتباهی نوشتم بله متوجه شدم اما پس چطوری آخررمان نوشتی
آرامش آغوشت؟؟؟؟؟؟؟یعنی اسم رمان تونو عوض کردی میشه به من بی عقل بگید ببخشید واقعا آخه من عاشق رماناتون شدم دوست دارم زودتر بقیه رمانا تونم بخونم ببخشید مزاحم میشم😘😘😘
عزیزم رمانم آرامش فلبم هستش و رقم سرنوشت که آفلاینه و ممنونم از لطفت☺😍
سلام آرامش قلبم کجاست تو این سایت نیست؟؟؟
من منظورم آرامش آغوشت چون شما آخر رمان نوشتید آرامش آغوشت
حتما الان با خودتون میگید این دختره مثل کنه بهم چسبیده خودمم می دونم فقط کجای این رمانای که میگین چون توی سایت نبود
نه عزیزم اسم اصلیش آرامش قلبم که هروقت تموم شد تو همین سایت انتشار میدم درضمن عزیزم نظرت برام مهم و قابل ستودنی😍😘