| شنبه 1 اردیبهشت 1403 | 15:11
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
  • پارت بیست و هشتم
    نگاهی بهش کردم و خیلی سرد گفتم:
    ـ سلام
    ـ سلام
    ـ میشه بری کنار
    بدون هیچ حرفی رفت کنار و من وارد اتاق شدم.
    پشت سرم اومد و گفت:
    ـ مراقبش باش دیشب عملش کردیم و زخمش یه خورده عمیق بوده و خطر باز شدگی بخیه هاش زیاده
    سری تکون دادم و گفتم:
    ـ کی مرخص میشه؟
    ـ بعدظهر
    چیزی نگفتم و بعد به صورت دامیار نگاه کردم که غرق در خواب بود.
    آخی چقدر مظلوم خوابیده بود. البته مظلوم مظلوم هم نبود تو خواب هم اخم داست. و پر جذبه و مغرور بود.
    ـ بسه خوردیش…!
    با اخم وحشتناکی برگشتم و تو صورتش نگاه کردم.
    پوزخندی زد و چیزی نگفت و بعدم از اتاق خارج شد.
    پسر خوشگل و پر جذبه و مغروری بود اما به دلم نمینشست و یه حس بدی نسبت بهش داشتم.
    چشم های عسلی داشت و موهای قهوه ای روشن با ته ریش قهوه ای و دماغ نسبتا کوچیک و لب های کوچیک صورتی درکل پسر جذابی بود و میتونست آرزوی هر دختری باشه ولی من نه!
    چون هیچ پسری واسم مهم نبود و همشون برام بی ارزش بودند حتی این فردی که روی این تخت دراز کشیده…!
    پوزخندی زدم و به سمت در برگشتم و خواستم برم که صدای ضعیفی اومد که اسمم رو صدا میزد.
    ـ دریا…در…دریا
    روی پاشنه پا چرخیدم و به سمت تخت برگشتم. گوشم رو نزدیک لب هاش بردم و گفت:
    ـ بله؟
    چشم هاش رو آروم باز کرد منم ازش فاصله گرفتم.
    ـ من گجام؟
    ـ بیمارستان
    ـ چرا بیمارستان؟
    ـ نمیدونم
    کمی فکر کرد و بعد چنان خشمگین نگاهم کرد که لحظه ای ترسیدم.
    ـ چرا اینطوری نگام میکنی؟
    ـ چون خودت دلیلشو میدونی چرا اونکارو باهام کردی؟
    ـ چون به خودم مربوطه
    پوزخندی عمیق زد و گفت:
    ـ خیلی آدم فرصت طلبی هستی
    ـ آره میدونم لازم به گفتن تو نبود
    کیفم رو از کنار میزش برداشتم و گفتم:
    ـ من میرم خونه حوصله اراجیف گفتن تو رو ندارم گود
    اخم وحشتناکی کرد و روم رو ازم برگردوند پوزخندی زدم و از اتاق خارج شدم و به سمت خونه حرکت کردم.

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۶ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1763 روز پيش
    • مهلا.ب
    • 104,469 بار بازدید
    • 13 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • مهلا.ب
      10 شهریور 1398 | 18:20

      عزیزان لطفا دو تا نظر بدید تا کمی روحیه بگیرم و برای ادامه این رمان تلاش کنم مرسی از حمایتتون❤👑

    • فربنا جوادی
      12 شهریور 1398 | 19:19

      رمان خیلی قشنگی هست فقط زودتر تپتمشو بزارید❤

    • مهلا.ب
      18 شهریور 1398 | 23:39

      چشم عزیزم بعد این ایام حتما پارت گذاری رو شروع میکنم❤💕

    • مهلا.ب
      23 شهریور 1398 | 14:53

      عزیزان و طرفداران رمان شکارچی تاریکی ها به اطلاع شما بزرگواران میزسانیم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💗

    • نگارسلیمانی
      28 شهریور 1398 | 20:54

      سلام رمان قشنگی بود فقط واقعا معذرت می خوام راستش میشه بپرسم عکس شخصیت آوارو از کجا پیدا کردین من توی رمان یک فنجان خاطره نظره دادم اما متاسفانه جوابی دریافت نکردم میشه بگید عکس های دیگه ام داره یااینکه از کجا پیداش کردین چون واقعا خیلی عکسش خوشگله ببخشید😂🌷

    • مهلا.ب
      8 مهر 1398 | 13:53

      فدات گلم منم تو رمان یک فنجان خاطره جوابتو دادم گلم میتونید برید اونجا مطالعه کنید😌😘

    • نگارسلیمانی
      11 مهر 1398 | 18:17

      سلام ببخشید که دوباره مزاحمتون شدم فقط رمان جدیدتون اجبارآغوشت،رو کی منتشرمی کنید

    • مهلا.ب
      11 مهر 1398 | 20:08

      عزیزم من رمان اجبار آغوشت رو نمینویسم اسم رمان جدیدم آرامش قلبم هستش و رمان دیگه ای دارم مینویسم رقم سرنوشت هستش و این دو تا رو آفلاین میتویسم گلم😍😘

      • نگارسلیمانی
        12 مهر 1398 | 13:12

        اها خیلی ممنون آخه آخررمان نوشته بودید آرامش آغوشت من اشتباهی نوشتم بله متوجه شدم اما پس چطوری آخررمان نوشتی
        آرامش آغوشت؟؟؟؟؟؟؟یعنی اسم رمان تونو عوض کردی میشه به من بی عقل بگید ببخشید واقعا آخه من عاشق رماناتون شدم دوست دارم زودتر بقیه رمانا تونم بخونم ببخشید مزاحم میشم😘😘😘

    • مهلا.ب
      13 مهر 1398 | 13:57

      عزیزم رمانم آرامش فلبم هستش و رقم سرنوشت که آفلاینه و ممنونم از لطفت☺😍

      • نگارسلیمانی
        13 مهر 1398 | 14:38

        سلام آرامش قلبم کجاست تو این سایت نیست؟؟؟

      • نگارسلیمانی
        13 مهر 1398 | 14:40

        من منظورم آرامش آغوشت چون شما آخر رمان نوشتید آرامش آغوشت
        حتما الان با خودتون میگید این دختره مثل کنه بهم چسبیده خودمم می دونم فقط کجای این رمانای که میگین چون توی سایت نبود

        • مهلا.ب
          28 مهر 1398 | 19:43

          نه عزیزم اسم اصلیش آرامش قلبم که هروقت تموم شد تو همین سایت انتشار میدم درضمن عزیزم نظرت برام مهم و قابل ستودنی😍😘

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.