پارت چهل و نهم
دو روز بعد
دو روزی گذشته بود که دامیار توجهش بهم بیشتر میشد.
و بیشتر میخوردم و خیلی هوس میکردم.
امروز هوس توت فرنگی کوهی کرده بودم. و اونم تو این فصل توت فرنگی کوهی اصلا وجود نداشت.
دوماهه بود بچم. خیلی خوشحال بودم اما….
کمی هم ناراحت بودم بخاطر اینکه این ازدواج زیاد دووم نداره…!
اما شاید بتونم اخلاق و رفتار دامیار رو عوض کنم و بتونم بخاطر بچمون باهاش زندگی جدیدی آغاز کنم.
دیگه طاقت نیوردم و وارد اتاق دامیار شدم.
نگاهی بهم کرد و گفت:
ـ چیزی شد؟
لب و لوچم رو آویزون کردم و گفتم:
ـ دامیاریی
نفسش رو با حرص بیرون داد و گفت:
ـ بله؟
ـ مگ هوس توت فرنگی کوهی کردم
با تعجب بهم نگاه کرد و گفت:
ـ چی؟
مثل بچه های مظلوم نگاهش کردم که گفت:
ـ باشه نگاهتو اونجوری نکن حاضر شو میریم برات میگیریم
ـ اما تو این فصل توت فرنگی نیست ها
ـ تو حاضر شو هرطور شده برات میگیرم
با ذوق دستم رو بهم زدم و گفتم:
ـ باشه قبوله
و تند و سریع به سمت اتاقم رفتم و لباسی پوشیدم.
خیلی رفتارم و اخلاقم توی این چند ماه عوض شده بود.
اونقدری که بجای آیهان سرد و مغرور دریایی آروم و مظلوم رشد کرده بود.
اخلاق دامیار هم روز به روز بهتر میشد و احساس میکردم که بهترین مرد دنیایه…!
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61بعد
عزیزان لطفا دو تا نظر بدید تا کمی روحیه بگیرم و برای ادامه این رمان تلاش کنم مرسی از حمایتتون❤👑
رمان خیلی قشنگی هست فقط زودتر تپتمشو بزارید❤
چشم عزیزم بعد این ایام حتما پارت گذاری رو شروع میکنم❤💕
عزیزان و طرفداران رمان شکارچی تاریکی ها به اطلاع شما بزرگواران میزسانیم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💗
سلام رمان قشنگی بود فقط واقعا معذرت می خوام راستش میشه بپرسم عکس شخصیت آوارو از کجا پیدا کردین من توی رمان یک فنجان خاطره نظره دادم اما متاسفانه جوابی دریافت نکردم میشه بگید عکس های دیگه ام داره یااینکه از کجا پیداش کردین چون واقعا خیلی عکسش خوشگله ببخشید😂🌷
فدات گلم منم تو رمان یک فنجان خاطره جوابتو دادم گلم میتونید برید اونجا مطالعه کنید😌😘
سلام ببخشید که دوباره مزاحمتون شدم فقط رمان جدیدتون اجبارآغوشت،رو کی منتشرمی کنید
عزیزم من رمان اجبار آغوشت رو نمینویسم اسم رمان جدیدم آرامش قلبم هستش و رمان دیگه ای دارم مینویسم رقم سرنوشت هستش و این دو تا رو آفلاین میتویسم گلم😍😘
اها خیلی ممنون آخه آخررمان نوشته بودید آرامش آغوشت من اشتباهی نوشتم بله متوجه شدم اما پس چطوری آخررمان نوشتی
آرامش آغوشت؟؟؟؟؟؟؟یعنی اسم رمان تونو عوض کردی میشه به من بی عقل بگید ببخشید واقعا آخه من عاشق رماناتون شدم دوست دارم زودتر بقیه رمانا تونم بخونم ببخشید مزاحم میشم😘😘😘
عزیزم رمانم آرامش فلبم هستش و رقم سرنوشت که آفلاینه و ممنونم از لطفت☺😍
سلام آرامش قلبم کجاست تو این سایت نیست؟؟؟
من منظورم آرامش آغوشت چون شما آخر رمان نوشتید آرامش آغوشت
حتما الان با خودتون میگید این دختره مثل کنه بهم چسبیده خودمم می دونم فقط کجای این رمانای که میگین چون توی سایت نبود
نه عزیزم اسم اصلیش آرامش قلبم که هروقت تموم شد تو همین سایت انتشار میدم درضمن عزیزم نظرت برام مهم و قابل ستودنی😍😘