پارت هجدهم
سوار ماشین شدیم و دامیار حرکت کرد سرم رو به شیشه ماشین تکیه دادم. که دامیار گفت:
ـ آیهان کار اشتباهی کردی
ـ به تو مربوط نیست
ماشین رو نگه داشت و به سمتم برگشت. منم برگشتم و بهش نگاه کردم.
ـ آخه احمق اون پدربزرگته و دوست داره
ـ اون منو دوست نداره هیچکدوممون رو دوست نداشت نه من و نه مامان و بابام رو
ـ داری اشتباه فکر میکنی
ـ آخه تو چیمیدونی از زندگی من؟ مامانمم بخاطر خانوادش اشک میریخت وقتی من مامان و بابام رو از دست دادم کدومشون اومدن پیشم منو نوازش کنم همین آقایی که ادعای پدربزرگی میکنه و مثلا پشیمونه تا حالا اومده ببینه من حالم خوبه؟
یک قطره اشک از چشمم چکید. اه اشک های مزاحم…!
ـ وقتی مامان و بابای من رو پدرت کشت دیوونه شدم میفهمی؟ زندگیم از هم پاشید
ـ بابای من پدر و مادر تو رو نکشت دریا پدرت با مادر من رابطه داشت و…
نذاشتم بقیه حرفش رو بگه و داد کشیدم:
ـ نـــه دروغ دامیار پدر من هیچ وقت با مادر تو رابطه نداشته نمیدونم پدر تو چرا مادر و پدر من رو کشت ولی نمیدونم چرا نرفت زندان و به حرمش اعتراف نکرد
ـ چون هیچ مدرکی علیه ش نبود
ـ بـــود ولی همه رو پاک کرده بود.
ـ داری دروغ میگی دریا
ـ به من نگو دریا
از ماشین پیاده شدم و به سمت جلو دویدم و دوباره بازم بارون نم نمک اومد و اشک های منم آروم آروم پایین اومدند.
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61بعد
عزیزان لطفا دو تا نظر بدید تا کمی روحیه بگیرم و برای ادامه این رمان تلاش کنم مرسی از حمایتتون❤👑
رمان خیلی قشنگی هست فقط زودتر تپتمشو بزارید❤
چشم عزیزم بعد این ایام حتما پارت گذاری رو شروع میکنم❤💕
عزیزان و طرفداران رمان شکارچی تاریکی ها به اطلاع شما بزرگواران میزسانیم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💗
سلام رمان قشنگی بود فقط واقعا معذرت می خوام راستش میشه بپرسم عکس شخصیت آوارو از کجا پیدا کردین من توی رمان یک فنجان خاطره نظره دادم اما متاسفانه جوابی دریافت نکردم میشه بگید عکس های دیگه ام داره یااینکه از کجا پیداش کردین چون واقعا خیلی عکسش خوشگله ببخشید😂🌷
فدات گلم منم تو رمان یک فنجان خاطره جوابتو دادم گلم میتونید برید اونجا مطالعه کنید😌😘
سلام ببخشید که دوباره مزاحمتون شدم فقط رمان جدیدتون اجبارآغوشت،رو کی منتشرمی کنید
عزیزم من رمان اجبار آغوشت رو نمینویسم اسم رمان جدیدم آرامش قلبم هستش و رمان دیگه ای دارم مینویسم رقم سرنوشت هستش و این دو تا رو آفلاین میتویسم گلم😍😘
اها خیلی ممنون آخه آخررمان نوشته بودید آرامش آغوشت من اشتباهی نوشتم بله متوجه شدم اما پس چطوری آخررمان نوشتی
آرامش آغوشت؟؟؟؟؟؟؟یعنی اسم رمان تونو عوض کردی میشه به من بی عقل بگید ببخشید واقعا آخه من عاشق رماناتون شدم دوست دارم زودتر بقیه رمانا تونم بخونم ببخشید مزاحم میشم😘😘😘
عزیزم رمانم آرامش فلبم هستش و رقم سرنوشت که آفلاینه و ممنونم از لطفت☺😍
سلام آرامش قلبم کجاست تو این سایت نیست؟؟؟
من منظورم آرامش آغوشت چون شما آخر رمان نوشتید آرامش آغوشت
حتما الان با خودتون میگید این دختره مثل کنه بهم چسبیده خودمم می دونم فقط کجای این رمانای که میگین چون توی سایت نبود
نه عزیزم اسم اصلیش آرامش قلبم که هروقت تموم شد تو همین سایت انتشار میدم درضمن عزیزم نظرت برام مهم و قابل ستودنی😍😘