#part_15
تازه به خودم اومد نشستم پشت رل و سریع با ی حرکت ماهرانه دستی کشیدم!
و راه افتادیم سرعت ۱۶۵ و قطعا اگه تصادف کنیم جنازه مون مثل خاکشیر می شدیم!
متینا گفت:
-آشین هنوز پشتمونه!
-می ریم فرودگاه تمام تنها جایی که می تونه کمکمون کنه!
روانی یهی می زد به ماشین، ماشین متینا رو له کرد.
-متینا زنگ بزن ببین رسیدن به فرودگاه!
بعد از زنگ فهمیدیم اونا هم چند دقیقه به فرودگاه دارن داخل راه m2 مهربان و دیدیم سریع زنگ زدیم بهم
-الو آشین فراری پشتیِ از این پسره رادمانه!
– مهری( مخفف مهربان) میریم جلو تر دور می زنیم روبه روشون می ایستم اوکی!
– باشع.
صدا هدیه اومد
– خدا زلیلت نکنه آخ چرد همچین کاری کردی؟
متینا به جا من جواب داد
– میشه تو این وضعیت خفه شی؟
سریع ی دور ۳۶۰ درجه زدیم و ایستادیم جلوشون
-دوستان خواهرام برای جلوگیری از هر خطری لطفا کمربند ها و قفل درب ماشین را بزنید!
درسا با خنده گفت:
– من با تمامی شما خواهران وداع می کنم!
همون خیارشور با دوستاش از ماشین پیاده شدن دستام عرق کرده بود انگار شیر حمام و بازکردی گرمام شده بود بدجور!
نگاه به متینا کردم که گفت:
-مثل همیشه آرام و خون سرد باش چی جوری من و حرص می دی همون جوری!
تک خنده ای کردم که زدن به شیشه ماشین سر برگردوندم دیدم به به جناب خیارشور با قیافه برزخی داره می کوبه
به ماشین!
-خب متینا جان اشهدمون روبخون.
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43بعد
عالی متینا جونم
خیلی عشقی
فدات بشم
من ک کفم برید
ممنونم عزیزم🤗
عالی عزیزم چرا پارت کم میزاری؟
خیلی عالیه عزیزم
🌈❤
خیلی عالی بود عزیزم
🌈❤
رمانت مثل خووودت عااااللللییییی
ععععاااااااالییییییی مث خودت
پسر دیوانه اس؟ موضوعش جدیده
خیلیییییییییی رمان قشنگی بود فقط زودتر پارت بزارید عالی بود حرف نداشت متیناجونم درضمن اسم قشنگیم داری🌷😂
واااای خیلی عالی بود یکه یکه یک بود خیلی قشنگ بود
سلام رمانتون خیلی قشنگه
ارزش خوندن داشت جلد دومش کی میاد؟
وای چه شک بزرگی بود اخرش جلد دوم داره
سلام
در کل رمانی خوب و ماجراش متفاوت بود ولی یه عیب بزرگ داشت که اتفاقاتش به هم پیوسته نبود ادم هی حس میکرد وسطش یه پارتش افتاده.میتنا جان لطفا سعی کن جلد دوم رو ماجراهاشو بهم پیوسته بنویسی نه اینکه جدا از هم.ممنون از قلم طلایی و دستان زحمت کشتون🙏😊