| چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 | 15:22
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
آخرین ارسال های انجمن
  • پارت سی ام
    روی تختم دراز کشیده بودم و به سقف چشم دوخته بودم.
    چرا ساردین اخم کرد؟ چرا صورتش رو از من برگردوند؟
    از روی تختم بلند شدم و شنل آبی فیروزه ای ساده ای رو دور شونه هام انداختم.
    از اتاقم خارج شدم که مایکرو هم همزمان با من از اتاقش خارج شد.
    لبخندی زد و به سمتم اومد و گفت:
    ـ گجا میخوایی بری؟
    منم لبخند محوی زدم و در جواب گفتم:
    ـ میخواستم کمی هوا بخورم فکرم کمی مشغول
    ـ اها نظرت چیه باهم قدم بزنیم؟
    سری تکون دادم و جلوتر از اون حرکت کردم.
    وارد باغ زیبای قصر شدیم. همه جا زیبا و با شکوه بود.
    نفس عمیقی کشیدم و به سمت استخر خیلی بزرگ وسط باغ حرکت کردم.
    روی صندلی نزدیک استخر نشستم و به آب های شفاف خیره شدم.
    مایکرو هم صندلی کنار من نشست و بهم خیره شد.
    سکوتی بلند مدتی بین ما حکمفرما بود.
    بالاخره مایکرو سکوت رو شکست و گفت:
    ـ ویولت؟
    صورتم رو از استخر گرفتم و بهش نگاه کردم.
    ـ میشه مال من باشی؟
    با تعجب بهش نگاه کردم بعدم خیلی سریع از روی صندلی بلند شدم.
    ـ تو داری چی میگی؟ منظورت چیه؟
    هول از روی صندلی بلند شد و به سمتم اومد و گفت:
    ـ ویولت من منظور بدی نداشتم
    دستم رو بالا آوردم و با خشم گفتم:
    ـ نزدیکم نیا
    ـ باشه باشه آروم باش
    یک قدم به سمتم اومد که قدم دیگه ای برداشتم و عقب رفتم که یهو نفهمیدم چیشد زیرپاهام خالی شد و داخل استخر افتادم.
    شنا بلد نبودم و دست و پا میزدم. یهو مایکرو داخل استخر پرید خواست نزدیکم بشه که از ته دلم جیغ بلندی کشیدم که ساردین به سمتمون اومد.
    وقتی من رو تو اون وضعیت دید پرید تو آب و مایکرو رو زیر مشت گرفت.
    تو آب داشتند باهم دعوا میکردند. دیگه نفسم بالا نمیومد.
    نفس نفس میزدم و برای ذرا ای اکسیژن تلاش میکردم اما دریغ….!
    چشمام سیاهی رفت و چشمام رو بستم و تن بی جونم روی آب شناور شد

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    از مجموع ۳۱ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1781 روز پيش
    • مهلا.ب
    • 88,390 بار بازدید
    • 12 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • ثمین.ع
      8 شهریور 1398 | 02:49

      سلام
      من این رمانو خیلی دوست دارم
      خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
      خواهش میکنم

    • مهلا.ب
      10 شهریور 1398 | 13:23

      چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘

    • فرزانه
      11 شهریور 1398 | 12:20

      فقط تو سایت پارت میذارید 🤔

    • نگار
      13 شهریور 1398 | 01:22

      سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره

      عالیه

    • مهلا.ب
      18 شهریور 1398 | 23:40

      ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗

    • مهلا.ب
      23 شهریور 1398 | 14:51

      عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞

    • نگار
      24 شهریور 1398 | 14:52

      خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
      🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖

    • مهلا.ب
      25 شهریور 1398 | 00:44

      مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘

    • مهلا.ب
      26 شهریور 1398 | 00:59

      بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚

    • متین
      4 بهمن 1398 | 14:01

      رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش

      • مهلا.ب
        22 اردیبهشت 1399 | 02:18

        چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.