پارت سی ام
روی تختم دراز کشیده بودم و به سقف چشم دوخته بودم.
چرا ساردین اخم کرد؟ چرا صورتش رو از من برگردوند؟
از روی تختم بلند شدم و شنل آبی فیروزه ای ساده ای رو دور شونه هام انداختم.
از اتاقم خارج شدم که مایکرو هم همزمان با من از اتاقش خارج شد.
لبخندی زد و به سمتم اومد و گفت:
ـ گجا میخوایی بری؟
منم لبخند محوی زدم و در جواب گفتم:
ـ میخواستم کمی هوا بخورم فکرم کمی مشغول
ـ اها نظرت چیه باهم قدم بزنیم؟
سری تکون دادم و جلوتر از اون حرکت کردم.
وارد باغ زیبای قصر شدیم. همه جا زیبا و با شکوه بود.
نفس عمیقی کشیدم و به سمت استخر خیلی بزرگ وسط باغ حرکت کردم.
روی صندلی نزدیک استخر نشستم و به آب های شفاف خیره شدم.
مایکرو هم صندلی کنار من نشست و بهم خیره شد.
سکوتی بلند مدتی بین ما حکمفرما بود.
بالاخره مایکرو سکوت رو شکست و گفت:
ـ ویولت؟
صورتم رو از استخر گرفتم و بهش نگاه کردم.
ـ میشه مال من باشی؟
با تعجب بهش نگاه کردم بعدم خیلی سریع از روی صندلی بلند شدم.
ـ تو داری چی میگی؟ منظورت چیه؟
هول از روی صندلی بلند شد و به سمتم اومد و گفت:
ـ ویولت من منظور بدی نداشتم
دستم رو بالا آوردم و با خشم گفتم:
ـ نزدیکم نیا
ـ باشه باشه آروم باش
یک قدم به سمتم اومد که قدم دیگه ای برداشتم و عقب رفتم که یهو نفهمیدم چیشد زیرپاهام خالی شد و داخل استخر افتادم.
شنا بلد نبودم و دست و پا میزدم. یهو مایکرو داخل استخر پرید خواست نزدیکم بشه که از ته دلم جیغ بلندی کشیدم که ساردین به سمتمون اومد.
وقتی من رو تو اون وضعیت دید پرید تو آب و مایکرو رو زیر مشت گرفت.
تو آب داشتند باهم دعوا میکردند. دیگه نفسم بالا نمیومد.
نفس نفس میزدم و برای ذرا ای اکسیژن تلاش میکردم اما دریغ….!
چشمام سیاهی رفت و چشمام رو بستم و تن بی جونم روی آب شناور شد
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد
سلام
من این رمانو خیلی دوست دارم
خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
خواهش میکنم
چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘
فقط تو سایت پارت میذارید 🤔
سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره
عالیه
ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗
عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞
خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖
مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘
بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚
رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش
چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍