پارت بیست و هشتم
مایکرو افسار اسب رو محکم کشید و اسب رو متوقف کرد. من و ساردین هم با اژدهایمون فرود اومدیم.
نگاهی به شهر کردیم….وای نه….چه اتفاقی افتاده؟….چرا شهر اینقدر بهم خورده است؟….همه جا ویران شده بود.
صدای خنده ملکه شارلوت بلند شد. از پشت سرمون بود. کمی ترسیدم که ساردین دستم رو گرفت. آرامش عجیبی تمام بدنم رو فرا گرفت.
برگشتیم که ملکه شارلوت رو دیدم با هزاران آدم خون آشام….! من هیچ وقت یک خون آشام رو از نزدیک ندیده بودم. فکر میکردم فقط تو فیلم ها و رمان ها باشه اما حالا من باید با اونها بجنگم؟!
ملکه شارلوت نگاه خبیثی به من و ساردین کرد و گفت:
ـ بهتره تسلیم بشید و اون نیرو رو بهم بدید بعدش برگردید از همون قبرستونی که اومدید و به زندگیتون اداما بدید
مایکرو گفت:
ـ اونها هیچ وقت اینکارو نمیکنند. اونها اومدند تا تو رو نابود کنند و ما رو نجات بدند.
ملکه شارلوت خشمگین شد و گفت:
ـ من پدر و مادرت رو ازت گرفتم کافی نبود؟ حالا دوست داری خودتم بمیری؟
بعدم دستش رو بالا آورد و نیروی سیاهی بیرون آورد که من سریع جلوی مایکر ایستادم و عصام رو جلوی اون نیروی سیاه گذاشتم که بعد چند دقیقه نابود شد.
ملکه شارلوت بیشتر عصبانی شد و بلند و با فریاد گفت:
ـ سربازان من حمله کنید و همشون رو نابود کنید
بعدم خنده عصبی کرد. حالا ما باید چجوری با اونها مقابله کنیم؟!
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد
سلام
من این رمانو خیلی دوست دارم
خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
خواهش میکنم
چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘
فقط تو سایت پارت میذارید 🤔
سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره
عالیه
ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗
عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞
خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖
مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘
بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚
رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش
چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍