پارت نهم
عقب گرد کردم. نگاهی به ساردین کردم. این اینجا چیکار میکرد؟
فقط یک حوله سفید دورش بود و تمام عزله های قوی اش معلوم میشد.
نگاهی به عزله هاش کردم که قوی بودنش رو به رخ میکشید.
حوله کوچیک بود و فقط دور کمرش بود و فقط جای حساس رو پوشونده بود.
و حتی سیس بگ های خوشگلش هم معلوم بود.
وایی ویولت چته؟ چرا اینجوری شدی؟ به خودت بیا
چشمام رو برای لحظه ای بستم و بعد بازش کردم.
خواستم از اتاق برم بیرون که دستم رو گرفت.
داغ کردم مطمئن بودم که لپام قرمز شده.
برگشتم. که تو چشمام نگاه کرد و با اخم گفت:
ـ تو اینجا چیکار میکنی؟
تا خواستم جواب بدم که افسون خانم وارد اتاق شد. واقعا همینم کم بود که فکرای ناجور دربارمون بکنه…!
افسون خانم وارد اتاق شد و یک نگاه مشکوک به هردوتامون کرد بعد هم به دستمون نگاه کرد.
دستم رو از دستش کشیدم و گفتم:
ـ ببخشید من میرم پایین
ـ باشه دخترم برو
از اتاق بیرون رفتم در رو بستم و به در تکیه دادم.
که صدای صحبتشون رو شنیدم.
نمیخواستم صحبتشون رو بشنوم پس از در فاصله گرفتم و در اتاق کناری رو باز کردم که تم بنفش سیری با آبی فیروزه ای بود.
عاشق این رنگها بودم. پس با خوشحالی مشغول مرتب کردن شدم.
بعد از چیدن لباس هام داخل کمد روی تخت دراز کشیدم.
که صدای در اتاقم اومد.
ـ بله؟
ـ میتونم بیام داخل؟
ـ بیا تو
ساردین وارد اتاق شد و روی صندلی نشست.
نگاهی بهم کرد و گفت:
ـ ویولت بیا پایین کارمون دارند
ـ چه کاری؟
ـ نمیدونم میگن مربوط به راز چندین سالست
ـ آها باشه تو برو منم الان میام
سری تکون داد و از اتاق بیرون رفت.
یعنی واقعا چی میخوان به ما بگن؟ این راز چیه؟ رازی که همیشه مادرم میگفت:
ـ امیدوارم بتونم روزی اون راز رو به تو بگم
واقعا این راز چیه؟ اونقدر مهم؟ اصلا چه ربطی به ساردین داره؟ ساردین گفت رازی که قراره به هردوتامون گفته بشه…!
پس یعنی ساردین هم بخشی از این راز هست.
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد
سلام
من این رمانو خیلی دوست دارم
خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
خواهش میکنم
چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘
فقط تو سایت پارت میذارید 🤔
سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره
عالیه
ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗
عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞
خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖
مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘
بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚
رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش
چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍