پارت سی و هفتم
مایکرو پاش رو روی دم یکی از اون مارها میزاره که اون رو نیش میزنند،مایکرو می میره و همه ی مارها ناپدید میشن…
به ویولت نگاه کردم که با ناباوری به جسم بی جون مایکرو خیره شده بود…قطره اشکی از چشمای خوش رنگش روی گونه ش فرود اومد…
داشت بی حال میشد که دستشو گرفتم و اونو توی آغوشم کشیدم…
*****
داشتم می افتادم که ساردین دستم رو گرفتم و من رو توی آغوشش کشید…از شدت گریه به هق هق افتاده بودم…
ساردین سعی داشت من رو آروم کنه…ولی من نمیتونستم خودم رو کنتل کنم…
خودم رو از آغوش ساردین بیرون کشیدم…
نگاه نامطمئنی بهش انداختم و گفتم:
-بریم ساردین؟
-بریم.
راه افتادیم…
من و ساردین که بخاطر مرگ مایکرو خیلی ناراحت شده بودیم…برای گرفتن انتقام خون مایکرو و نابودن کردن ملکه شارلوت حریص تر شدن با انگیزه ای بهتر به راهشون ادامه میدن…
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد
سلام
من این رمانو خیلی دوست دارم
خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
خواهش میکنم
چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘
فقط تو سایت پارت میذارید 🤔
سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره
عالیه
ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗
عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞
خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖
مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘
بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚
رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش
چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍