پارت هفتدهم
چشمام رو باز کردم. همه جا برام ناشناخته بود.
دستم رو از دست ساردین بیرون آوردم و یک قدم جلو رفتم.
با حیرت به همه جا چشم دوخته بودم.
ـ ساردین چرا اینجا اینجوریه؟
ـ نمیدونم ویولت، نمیدونم
همه جا خراب شده و ویران شده بود.
همه جا آتیش سوزی یا خراب شده بود.
مردمانش همه فراری شده بودند.
قطره اشکی از گوشه چشمم پایین ریخت.
دست های ساردین مشت شد.
ـ ویولت ما باید این شهر رو نجات بدیم.
خواستم حرفی بزنم که عقاب قهوه ای رنگ بزرگی روی زمین نشست.
و زنی از روی عقاب پیاده شد.
صورتش وحشت انگیز بود. و خیلی چندش آور بود.
نزدیکم شد و من هم چند قدم به عقب رفتم.
بلند خندید و گفت:
ـ بــه بــه چه عجب اومدید خیلی منتظرتون بودم.
ساردین بلند گفت:
ـ تو کی هستی؟
ـ من ملکه شارلوت هستم بهتره تسلیمم بشید و اون نیروی مسخره توی وجودتون رو تقدیم ملکه ی بدی ها کنید.
با اخم و عصبانیت بهش نگاه کردم و بلند گفتم:
ـ من و ساردین الکی و بی دلیل به اینجا نیومدیم. اومدیم تا تو رو نابود کنیم و مردم و شهرمون رو نجات بدیم و برای تسلیم شدن نیومدیم پس بهتره تو اول تسلیم بشی
ـ پس بهتره مبارزه کنیم نه؟
ویولت و ساردین:
ـ باشه قبوله
بعدم به سمتمون اومد و نزدیکمون شد.
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد
سلام
من این رمانو خیلی دوست دارم
خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
خواهش میکنم
چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘
فقط تو سایت پارت میذارید 🤔
سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره
عالیه
ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗
عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞
خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖
مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘
بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚
رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش
چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍