پارت بیستم
نفس عمیقی کشیدم که چشمام سیاهی رفت و خواستم بیافتم که کسی با سرعت به سمتم اومد و بغلم کرد.
چشمام رو یه خورده باز کردم که ساردین رو دیدم و آروم از هوش رفتم و چیز دیگه ای نفهمیدم.
*****************
آروم چشم هام رو باز کردم و نگاهی به اطراف کردم.
کم کم همه چیز یادم اومد.
سرم خیلی درد میکرد دستی به سرم کشیدم و موهام رو کنار گوشم دادم.
از روی تخت بلند شدم. که ساردین وارد اتاق شد.
ـ خوبی؟
ـ آره خوبم
ـ دراز بکش و یکم استراحت کن
ـ نه نه خوبم نیاز به استراحت نیست
ـ باشه هرطور خودت مایلی
ـ اینجا گجاست؟
ـ آقای میکان
ـ این کیه؟
کسی وارد اتاق شد و با لبخند گفت:
ـ من آقای میکان و دوست صمیمی باباهای شما، من سالها منتظر شما دونفر بودم باید یک امانتی رو به شما بدم
ـ چه امانتی؟
ـ نمیدونم چی توش هست ولی فقط به دست شماها باز میشه و درضمن جواب همه سوال های توی ذهن شما رو جواب میده
یهو ذهنم به طرف نیروی آب و آتش پرکشید.
اینکه چطوری با هم در برابر سیاهی مقاوم هستند و همدیگه رو دفع نمیکنند؟
آقای میکان رفت و بعد هم با یک کتاب خیلی بزرگ و قدیمی و خاکی به سمتمون اومد.
به طرفم گرفت. کتاب رو گرفتم. و بعد با تعحب بهش نگاه کردم.
ـ دونفرتون باهم اون قفلش رو لمس کنید.
ساردین دستش رو روی قفل گذاشت منم دستم رو روی دستش گذاشتم.
بهم نگاه کرد منم سرم رو بالا آوردم و نگاهمون توهم قفل شده بود که قفل نامرئی شد.
و کتاب صفحه ای رو برامون باز کرد.
با خط زیبایی درونش نوشته شده بود.
” تا وقتی که الماس وجودتان در کنار هم باشد و بدرخشد و خورشیدتان طلوع کند و آبشارهایتان درهم قفل شود نیروی آب و آتش در کنار هم هستند و با سیاهی و پلیدی ها میجنگند و یکدیگر را دفع نمیکند. ولی ا در غیر این صورت آن دو نیرو از هم فاصله میگیرند و باهم جنگ میکنند و یکی از این دو نیرو نابود میشود و نیرویی که مانده نمیتواند تنهایی با پلیدی مبارزه کند و شکست میخورد و دنیا را پلیدی فرا میگرد”
با تعجب به ساردین نگاه کردم. منظورش واقعا چی بود؟
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد
سلام
من این رمانو خیلی دوست دارم
خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
خواهش میکنم
چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘
فقط تو سایت پارت میذارید 🤔
سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره
عالیه
ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗
عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞
خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖
مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘
بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚
رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش
چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍