| جمعه 7 اردیبهشت 1403 | 03:25
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
  • پارت بیستم
    نفس عمیقی کشیدم که چشمام سیاهی رفت و خواستم بیافتم که کسی با سرعت به سمتم اومد و بغلم کرد.
    چشمام رو یه خورده باز کردم که ساردین رو دیدم و آروم از هوش رفتم و چیز دیگه ای نفهمیدم.
    *****************
    آروم چشم هام رو باز کردم و نگاهی به اطراف کردم.
    کم کم همه چیز یادم اومد.
    سرم خیلی درد میکرد دستی به سرم کشیدم و موهام رو کنار گوشم دادم.
    از روی تخت بلند شدم. که ساردین وارد اتاق شد.
    ـ خوبی؟
    ـ آره خوبم
    ـ دراز بکش و یکم استراحت کن
    ـ نه نه خوبم نیاز به استراحت نیست
    ـ باشه هرطور خودت مایلی
    ـ اینجا گجاست؟
    ـ آقای میکان
    ـ این کیه؟
    کسی وارد اتاق شد و با لبخند گفت:
    ـ من آقای میکان و دوست صمیمی باباهای شما، من سالها منتظر شما دونفر بودم باید یک امانتی رو به شما بدم
    ـ چه امانتی؟
    ـ نمیدونم چی توش هست ولی فقط به دست شماها باز میشه و درضمن جواب همه سوال های توی ذهن شما رو جواب میده
    یهو ذهنم به طرف نیروی آب و آتش پرکشید.
    اینکه چطوری با هم در برابر سیاهی مقاوم هستند و همدیگه رو دفع نمیکنند؟
    آقای میکان رفت و بعد هم با یک کتاب خیلی بزرگ و قدیمی و خاکی به سمتمون اومد.
    به طرفم گرفت. کتاب رو گرفتم. و بعد با تعحب بهش نگاه کردم.
    ـ دونفرتون باهم اون قفلش رو لمس کنید.
    ساردین دستش رو روی قفل گذاشت منم دستم رو روی دستش گذاشتم.
    بهم نگاه کرد منم سرم رو بالا آوردم و نگاهمون توهم قفل شده بود که قفل نامرئی شد.
    و کتاب صفحه ای رو برامون باز کرد.
    با خط زیبایی درونش نوشته شده بود.
    ” تا وقتی که الماس وجودتان در کنار هم باشد و بدرخشد و خورشیدتان طلوع کند و آبشارهایتان درهم قفل شود نیروی آب و آتش در کنار هم هستند و با سیاهی و پلیدی ها میجنگند و یکدیگر را دفع نمیکند. ولی ا در غیر این صورت آن دو نیرو از هم فاصله میگیرند و باهم جنگ میکنند و یکی از این دو نیرو نابود میشود و نیرویی که مانده نمیتواند تنهایی با پلیدی مبارزه کند و شکست میخورد و دنیا را پلیدی فرا میگرد”
    با تعجب به ساردین نگاه کردم. منظورش واقعا چی بود؟

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    از مجموع ۳۱ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1768 روز پيش
    • مهلا.ب
    • 87,952 بار بازدید
    • 12 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • ثمین.ع
      8 شهریور 1398 | 02:49

      سلام
      من این رمانو خیلی دوست دارم
      خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
      خواهش میکنم

    • مهلا.ب
      10 شهریور 1398 | 13:23

      چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘

    • فرزانه
      11 شهریور 1398 | 12:20

      فقط تو سایت پارت میذارید 🤔

    • نگار
      13 شهریور 1398 | 01:22

      سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره

      عالیه

    • مهلا.ب
      18 شهریور 1398 | 23:40

      ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗

    • مهلا.ب
      23 شهریور 1398 | 14:51

      عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞

    • نگار
      24 شهریور 1398 | 14:52

      خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
      🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖

    • مهلا.ب
      25 شهریور 1398 | 00:44

      مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘

    • مهلا.ب
      26 شهریور 1398 | 00:59

      بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚

    • متین
      4 بهمن 1398 | 14:01

      رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش

      • مهلا.ب
        22 اردیبهشت 1399 | 02:18

        چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.