| جمعه 7 اردیبهشت 1403 | 13:38
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
  • پارت سوم
    وارد دانشگاه شدم. تند تند قدم بر میداشتم که خیلی سریع به کلاسم برسم.
    خیلی دیرم شده بود. وارد سالن دانشگاه شدم. که نگاه های تمسخر آمیز بقیه رو روی خودم احساس کردم.
    با شدت در کلاس رو باز کردم و نگاهی به استاد کردم.
    استاد با خشم به طرفم برگشت و نگاهی بهم کرد.
    اون هم با تمسخر بهم چشم دوخت. صدای پچ پچ های بچه ها بلند بود.
    استاد با اخم بلند گفت:
    ـ ساکت باشید بچه ها
    صدای پچ پچ هاشون قطع شد.
    استاد نگاهی بهم کرد و گفت:
    ـ ویولت چرا دیر اومدی؟
    سرم رو پایین انداختم و آروم گفتم:
    ـ خواب موندم استاد ببخشید
    خنده تمسخر آمیزی کرد و گفت:
    ـ خواب موندی؟ مگه بچه پنج ساله ای؟ گمشو حق نداری بیایی کلاسم
    صدای خنده بچه ها تو کلاس پیچید. خدایا نمیتونم این همه تحقیر رو تحمل کنم.
    عقب گرد کردم و به طرف حیاط دویدم که خانوم سویفت جلوم ایستاد و با اخم گفت:
    ـ گجا؟
    ـ میرم خونه
    ـ اول با من بیا دفتر باهات کار دارم
    ـ اما….
    ـ اما نداره همین که گفتم
    سری تکون دادم و دنبالش راه افتادم.
    وارد اتاق شدم. روی صندلی نشستم. خانوم سویفت پشت میزش نشست و دستاش رو بهم قلاب کرد و با اخم گفت:
    ـ ویولت تو باید از این دانشگاه بری
    با تعجب تو چشماش نگاه کردم و گفتم:
    ـ چی دارید میگید خانوم سویفت؟
    ـ همین که گفتم تو پول ترم های گذشتت رو پرداخت نکردی و بچه ها با بودن تو ناراضی هستند بهتره از اینجا بری
    ـ اما من باید درس بخونم
    ـ آره باید درس بخونی اما زمانی که پول دانشگات رو پرداخت کنید
    ـ این خیلی بی رحمانست
    ـ برام مهم نیست فردا میتونی پروندت رو بیایی و ببری
    از روی صندلی بلند شدم و کوله ام رو هم روی شونه ام انداختم و از دانشگاه بیرون زدم.
    هنزفریم رو تو گوشم گذاشتم و آهنگ غمگینی پلی کردم و اشکام کم کم ریخت.
    حالم از این همه بی رحمی و نگاهای تمسخر آمیز بهم میخوره…

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    از مجموع ۳۱ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1769 روز پيش
    • مهلا.ب
    • 87,959 بار بازدید
    • 12 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • ثمین.ع
      8 شهریور 1398 | 02:49

      سلام
      من این رمانو خیلی دوست دارم
      خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
      خواهش میکنم

    • مهلا.ب
      10 شهریور 1398 | 13:23

      چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘

    • فرزانه
      11 شهریور 1398 | 12:20

      فقط تو سایت پارت میذارید 🤔

    • نگار
      13 شهریور 1398 | 01:22

      سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره

      عالیه

    • مهلا.ب
      18 شهریور 1398 | 23:40

      ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗

    • مهلا.ب
      23 شهریور 1398 | 14:51

      عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞

    • نگار
      24 شهریور 1398 | 14:52

      خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
      🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖

    • مهلا.ب
      25 شهریور 1398 | 00:44

      مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘

    • مهلا.ب
      26 شهریور 1398 | 00:59

      بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚

    • متین
      4 بهمن 1398 | 14:01

      رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش

      • مهلا.ب
        22 اردیبهشت 1399 | 02:18

        چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.