پارت سیزدهم
به سمت همون طرف رفتیم. یه حسی داشتم.
حسی که تا حالا تجربه نکرده بودم.
قلبم دیوونه وار میکوبید و استرس داشتم.
به زیر یک درختی رسیدیم. روی درخت چند تا چیز نوشته بود.
دستم رو روی نوشته کشیدم و با دقت بیشتر به نوشته نگاه کردم.
ـ ساردین، ساردین
ـ چیه؟
ـ بیا اینجا
ـ باشه
به سمتم اومد و گفت:
ـ چیشده؟
ـ اینجا رو میتونی بخونی؟
نگاه دقیقی روی نوشته کرد. و گفت:
ـ خط خیلی عجیبیه نمیشه خوندش
ـ حالا چیکار کنیم؟
ـ یه فکری دارم
ـ چی؟
ـ صبر کن
گوشیش رو بیرون آورد و از نوشته عکس گرفت.
ـ داری چیکار میکنی ساردین؟
ـ یکی از دوستام باستان شناس و میتونی اینجور خط ها رو تشخیص بده و بخونه
ـ باشه امیدوارم بتونه بخونه
کنار همون درخت نشستم و به درخت تکیه دادم که ساردین هم کنارم نشست.
مامانم به سمتم اومد و گفت:
ـ بچه ها افسون حالش زیاد خوب نیست ما برمیگردیم شما نمیایید؟
خواستم حرفی بزنم که ساردین گفت:
ـ نه نمیاییم شما برید
ـ باشه خدافظ
ـ خدافظ
صدای گوشی ساردین بلند شد. ساردین جواب داد و مشغول صحبت کردن شد.
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد
سلام
من این رمانو خیلی دوست دارم
خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
خواهش میکنم
چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘
فقط تو سایت پارت میذارید 🤔
سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره
عالیه
ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗
عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞
خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖
مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘
بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚
رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش
چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍