پارت سی و هشتم
من و ساردین آروم آروم به سمت الماس رفتیم
من با عصام و ساردین هم با انگشترش نیرو رو وارد قلب الماس کردیم…
الماس پر از نیروهای عشق آب و آتش میشه…
با ساردین منتظر معجزه ای چشم به الماس میدوزیم اما هیچ اتفاقی نمی افته…
نا امید روی زمین میشینیم…
دقایقی بعد ملکه شارلوت وارد غار میشه و قهقهه ی بلندی سر داد که چهار ستون بدنم به لرزه در اومد…
به طرف ما اومد و با نیروی شیطانیش میخواست ما رو نابود کنه که…
***********
تازه یادم اومد که برای فعال کردن الماس باید اسم اون و صدا بزنیم دست ویولت رو گرفتم و نگاهی بهش کردم و هم صدا با هم گفتیم:
-الماس آب و آتش،الماس آب و آتش،الماس آب و آتش…
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد
سلام
من این رمانو خیلی دوست دارم
خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
خواهش میکنم
چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘
فقط تو سایت پارت میذارید 🤔
سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره
عالیه
ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗
عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞
خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖
مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘
بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚
رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش
چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍