| سه شنبه 28 فروردین 1403 | 18:11
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
  • پارت هشتم
    با کلید در خونه رو باز کردم و وارد خونه شدم. در رو بستم که صدای صحبت کردن چندتا زن رو شنیدم.
    وارد پذیرایی کوچیکمون شدم.
    زن زیبایی رو دیدم که داشت با مامانمم صحبت میکرد.
    ـ سلام
    سر هردوتاشون بالا اومد و بهم نگاه کردند.
    خانم زیبا بهم نگاهی پر از تحسین کرد و گفت:
    ـ سلام ویولت عزیزم
    بعدم به سمتم اومد و من را درآغوش خود کشید.
    روی مبل نشستم و با حیرت به آنها نگاه کردم.
    مادرم آهی کشید و گفت:
    ـ افسون جان دوست صمیمی من بود که چند سالی هست از هم بی خبریم
    افسون خانم لبخندی زد و گفت:
    ـ ایزابلا جان به من لطف داره
    ـ این چه حرفیه خواهر
    ـ ایزابلا جان من یک فکر عالی دارم
    ـ چه فکری؟
    ـ خونه ما خیلی بزرگه و من هم اونجا تنهام و فقط با پسرم زندگی میکنم اگه میشه با من بیایید تا اونجا باهم زندگی کنیم
    خیلی سریع گفتم:
    ـ نه افسون خانم ما همینجا میمونیم
    اما برخلاف من مادرم گفت:
    ـ ما میاییم
    با اعتراض گفتم:
    ـ اما مادر…..
    ـ اما نداره دخترم بهتره بری وسایلت رو جمع کنی
    با عصبانیت از روی مبل بلند شدم و به سمت اتاقم رفتم.
    ***************
    وارد خونه شدیم. خیلی زیبا بود. و مثل یک قصر بود.
    همه چیز مرتب و تمیز بود. و همه وسایل و تابلو ها و مجسمه ها گرون قیمت بود.
    یکی از خدمتکار ها به طرفم اومد و وسایلم رو ازم گرفت.
    افسون خانم گفت:
    ـ عزیزم هر اتاقی که دوست داشتی رو انتخاب کن
    سری تکون دادم و به دنبال خدمه به سمت بالا راه افتادم.
    راهروی خیلی بزرگی بود. و پر از اتاق های زیبا…!
    در اتاق اولی رو باز کردم که تم سیاه و سفید بود.
    درش رو بستم و به طرف اتاق بعدی رفتم که اون هم کرمی و قهوه ای بود.
    به سمت اتاق بعدی رفتم که تم مشکی و قرمز بود. و وسایل داخلش بود.
    وارد اتاق شدم. چه بوی خوبی…!
    همه جا بوی عطر تلخ و تند بود.
    نگاهی به کمد کردم که پر از لباس های مردونه بود.
    مشغول دیدن اتاق شدم که کسی از حموم بیرون اومد.
    برگشتم که با دیدن کسی که دیدم جیغ بلندی کشیدم و ….

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    از مجموع ۳۱ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1759 روز پيش
    • مهلا.ب
    • 87,579 بار بازدید
    • 12 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • ثمین.ع
      8 شهریور 1398 | 02:49

      سلام
      من این رمانو خیلی دوست دارم
      خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
      خواهش میکنم

    • مهلا.ب
      10 شهریور 1398 | 13:23

      چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘

    • فرزانه
      11 شهریور 1398 | 12:20

      فقط تو سایت پارت میذارید 🤔

    • نگار
      13 شهریور 1398 | 01:22

      سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره

      عالیه

    • مهلا.ب
      18 شهریور 1398 | 23:40

      ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗

    • مهلا.ب
      23 شهریور 1398 | 14:51

      عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞

    • نگار
      24 شهریور 1398 | 14:52

      خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
      🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖

    • مهلا.ب
      25 شهریور 1398 | 00:44

      مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘

    • مهلا.ب
      26 شهریور 1398 | 00:59

      بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚

    • متین
      4 بهمن 1398 | 14:01

      رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش

      • مهلا.ب
        22 اردیبهشت 1399 | 02:18

        چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.