پارت چهل و یکم
جلوم خم شد و گفت:
ـ ویولت؟
با عشق نگاهش کردم و گفتم:
ـ جانم؟
ـ میشی خانم زندگیم؟ میشی عشق من؟ میشی صاحب این قلب دیوونه؟ میشی مرحم دردام؟ میشی برق تو چشمام؟
نفس عمیقی کشید و گفت:
ـ با من ازدواج میکنی؟
تو چشمام اشک جمع شد. وای من دارم چی میبینم!
واقعا میخوام با ساردین ازدواج کنم؟
اصلا باورم نمیشه! تو چشماش نگاه کردم و بلند گفتم:
ـ آرههه
ـ واقعا؟
ـ اره
بلند شد و بغلم کرد و دور خودش چرخوند.
ـ خیلی عاشقتم ویولت
ـ من دیوونتم
روی زمین گذاشت منو و جعبه کوچیکی از جیبش بیرون آورد و بازش کرد و داخل انگشتم کرد.
ـ دیگه ماله خودمی
سرم رو روی سینش گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم و عطر تنش رو استشمام کردم.
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد
سلام
من این رمانو خیلی دوست دارم
خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
خواهش میکنم
چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘
فقط تو سایت پارت میذارید 🤔
سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره
عالیه
ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗
عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞
خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖
مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘
بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚
رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش
چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍