پارت پنجم
در اتاقی با شدک باز شد و پسری چشم عسلی با موهای قهوه ای و ته ریش جذاب قهوه ای و بینی خوش فرم و لب های قلوه ای قرمز…! وارد پسر جذاب و زیبایی بود.
پشت سرش پسری چشم آبی بیرون اومد.
ـ اصلا حرفشم نزن آزیسته
ـ ساردین وایسا هنوز حرفم تموم نشده
ـ اما من حرفم تموم شده میتونی بری آزیسته
ـ باشه
آزیسته به طرف در خروجی رفت و از داخل رستوران بیرون رفت.
ساردین سرش رو برگردوند که متوجه من شد.
اخم غلیظی کرد و گفت:
ـ بفرمایید؟
ـ من خدمه جدید هستم
سری تکون داد و گفت:
ـ امیدوارم کارت رو درست انجام بدی
سری تکون دادم و به چشم های هم زل زدیم.
نگاه و چشماش برام آشنا بود. من در چشم های عسلی او غرق شده بودم و اون هم در چشمان جنگلی سبز من…!
با تک سلفه ای که کرد به خودم اومدم و نگاهم رو ازش گرفتم.
بعدم نیم نگاهی به من کرد و به داخل اتاقش رفت.
همون مرد سیبیلو به من برگه ای داد و بعد از خوندن اون امضا کردم.
و باید فردا صبح ساعت نه صبح اینجا باشم. خیلی سریع از رستوران بیرون زدم و به طرف خونه ام پیش رفتم.
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد
سلام
من این رمانو خیلی دوست دارم
خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
خواهش میکنم
چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘
فقط تو سایت پارت میذارید 🤔
سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره
عالیه
ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗
عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞
خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖
مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘
بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚
رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش
چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍