پارت سی و پنجم
ساردین:
بعد از اینکه با ویولت آشتی کردیم نیروهامون رو فعال کردیم و همراه با مایکرواز اوجا خارج شدیم و به سمت کوه آند رفتیم…
وقتی به کوه آند رسیدیم ملکه شارلوت رو دیدیم که با لشکر بزرگی از گرگینه،خون آشام و نیروهای سیاه به انتظار نشسته بودن تا مانع ما بشن…
من و مایکرو سوار اژدهای من و ویولت سوار اژدهای خودش شد…
به سمت کوه رفتیم ولی شارتولت زود تر از ما به اونجا رسید و مانع ما شد…
من با نیروی آب و ویولت نیروی آتش رو به سمت اونها پرتاب میکردیم،مایکرو هم با شمیشیرش اونها رو از بین میبرد…
اما هر چی که ما اونها رو میکشتیم انگار بیشتر میشدن…
در نهایت با ویولت چند بار با صدای بلند گفتیم:
-گرداب آب و آتش…گرداب آب و آتش…گرداب آب و آتش…
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد
سلام
من این رمانو خیلی دوست دارم
خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
خواهش میکنم
چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘
فقط تو سایت پارت میذارید 🤔
سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره
عالیه
ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗
عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞
خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖
مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘
بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚
رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش
چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍