میز رو آماده کردم. و به سمت اتاق رفتم.
ـ مادر جان شام حاضره
به سمتش رفتم و از دسته ویلچر گرفتم و به سمت رفتم.
ویلچر رو نزدیک میز گذاشتم.
من هم روی صندلی فرسوده و کهنه ای نشستم.
مشغول شام خوردن بودم که مادرم دست از غذا خوردن کشید.
نگاهی بهش کردم و گفتم:
ـ مادر چرا چیزی نمیخورید؟
آهی کشید و گفت:
ـ دلم برای پدرت تنگ شده
چشمام رنگ غم گرفت و اندوهگین گفتم:
ـ مادر جان لطفا ناراحت نباشید و به گذشته فکر نکنید واستون خوب نیست
لبخند غمگینی زد و گفت:
ـ من واقعا به بودن تو به خودم میبالم دخترم
لبخند کوتاهی زدم و گفتم:
ـ بهتره شام رو بخوریم
سری تکون داد و مشغول شدیم.
میز رو جمع کردم مادرم رو به اتاقش بردم تا استراحت کند.
من هم به سمت اتاق کوچیک اما پر از رویاهای بزرگ و دخترانه قدم بر میدارم.
در کهنه چوبی اتاقم را باز میکنم و وارد اتاق میشوم.
تخت خیلی کوچیک با پنجره کوچیک که به طرف حیاط بود.
نگاهی به حیاط کردم. حوض دایره شکل کوچک که پر از ماهی های قرمز بود. و چندین درخت و باغچه گل های رز قرمز…!
پنجره را بستم و پرده سفید رنگم را کشیدم.
روی تختم دراز کشیدم و اتاقم را نظاره کردم.
تابلو کوچک که من و پدر و مادرم در کنار هم بودیم.
من عاشق پدرم بودم. اما اون در یک تصادف فوت میکند و مادرم هم سکته قلبی میکند و دچار ویلچر میشود.
من هم برای اینکه بتونم خرج این زندگی رو در بیارم هم کار میکنم و هم درس میخوانم.
اما باید دنبال کار باشم چون دیگر در قهوه خانه کار نمیکنم.
سرم را روی بالشتم میگذارم و چشمانم را آسوده از چیز های دیگر میبندم. و به خوابی عمیق فرو میروم.
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد
سلام
من این رمانو خیلی دوست دارم
خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
خواهش میکنم
چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘
فقط تو سایت پارت میذارید 🤔
سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره
عالیه
ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗
عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞
خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖
مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘
بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚
رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش
چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍