پارت بیست و هفتم
روی یکی از مبل ها نشستیم. که خدمتکاری به سمتمون اومد و گفت:
ـ چی میل دارید؟
قبل از من و ساردین مایکرو در جواب گفت:
ـ سه تا قهوه و کیک بیار
تعجب کردم. وا مگه اینجا هم کیک و قهوه هست؟!
ساردین هم عین من تعجب کرده بود. مایکرو به قیافه ما دوتا نگاه کرد و بعد زد زیر خنده…چی این خنده دار بود مگه؟ مایکرو جلوی خندش رو گرفت و با لحنی که خنده توش موج میزد گفت:
ـ اینجا که زمان عهد باستان نیست که اینجا همه چیز داره حتی از غذاهایی که اونور دنیا هست خوشمزه ترم هست ولی فرق این شهر با اون دنیای بزرگ اینه که…..
این یک شهری که افسانه ای جادویی هستش ولی اونجا مردمش بی رحم و عصبانی و ترسو هستند و همشون فقط به فکر منافع خودشون هستند نه چیز دیگه….
واقعا هم راست میگفت خواستم حرفی بزنم که مرد خدمتکاری هراسون و ترسو به سمتمون دوید و سر خم کرد و تند و با ترس گفت:
ـ خانم، آقا بدبخت شدیم
از روی مبل با شتاب بلند شدیم و من گفتم:
ـ چیشده؟
ـ خانم ملکه شارلوت به شهر اومده و با هزاران نفر از خون آشام های طلسم شده و اون طلسم رو باطل کرده و اونها رو آزاد کرده و همه رو نابود میکنند و با سرعت به طرف قصر میاند
ساردین کلافه دستی به موهاش کشید. که مایکرو شمشیرش رو بیرون کشید و بالا گرفت و بلند گفت:
ـ باید بریم و با اونها بجنگیم
سری تکون دادم و دستم رو به طرف ساردین دراز کردم. نگاهی بهم کرد و دستم رو گرفت و بعد بالا رفتیم و بعد از مخلوط نیروی خودمون اژدهای آبین و آتشین تشکیل شدند.
سوار بر اونها به سمت ملکه بدی ها حرکت کردیم و مایکرو هم سوار بر اسب قدرتمندش شد و با شتاب به دنبال ما اومد
قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55بعد
سلام
من این رمانو خیلی دوست دارم
خواهش میکنم تندتند پارت بگذارید
خواهش میکنم
چشم عزیزم حتما قول میدم شبی دوپارت بزارم😄😘
فقط تو سایت پارت میذارید 🤔
سلام خیلی خلاصه رمان قشنگه حرف نداره
عالیه
ممنونم عزیزم امیدوارم از خود رمانم خوشت بیاد ❤💗
عزیزان و طرفدارن رمان الماس آب و آتش به اطلاع شما عزیزان میرسانم که از اول مهرماه هر پنجشنبه هر هفته پنج پارت برای این رمان گذاشته میشه با تشکر❤💞
خیلییییییییی قشنگه نویسنده این رمان بهترین نویسنده جهانه من رمان یک فنجان خاطره ام خوندم و اونم عالی بود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹💖
مرسی کلم خیلی بهم لطف داری 😍😘
بچه ها رمان تموم شد😝 نظری درباره رمان ندارید؟😀😚
رمان خیلی قشنگی بود دستت درد نکنه ولی اگه یکم طولانی تر میکردی و وقایع رو طولانی میکردی و البته داخل زمانا ی قرون وسطای انگلیس بود خیلی عالی تر از الانش میشد چون اونجوری دستتون باز تر بود برای احساسی تر کردن و جنگاش
چشم تو رمانای بعد جبران میشه😍