| جمعه 7 اردیبهشت 1403 | 21:52
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
  • پارت یازدهم
    با دیدن کوچه ناخودآگاه لبخندی روی لبم نقش بست چقد دلم تنگ شده بود واسه بیرون از خونه.
    به سمت ماشینی که آرش گفته بود رفتیم و سوار شدیم رانندش یک مرد مسنی بود.لبخندی به رومون زد و ماهم سلام کردیم،
    -آقا لطفا سریع برین
    چشمی گفت و راه افتاد،
    فک نمی کردم فرار کردن از اون عمارت انقد راحت باشه وگرنه زودتر از این به فکر می شدم،
    البته الان با کمک آرش تونستم فرار کنم اگه اون نبود نمی شد،
    صبا رو به راننده گفت
    -ببخشید آقا میتونم از گوشیتون استفاده کنم؟
    -بله دخترم بفرمایین
    صبا تشکری کرد و گوشی رو گرفت و شماره ای گرفت
    با استرس به صدای آهنگ پیشواز گوش می داد تا اینکه طرف گوشی رو جواب داد
    -ا…الو

    -دا..داداش من..من صبام
    یهو با دادی که طرف کشید من از جا پریدم دیگه چه برسه به صبا
    صبا با گریه گفت
    -داداش بیا دن…دنبالم
    آدرس رو به داداشش داد و به راننده گفت همینجا نگه داره
    حدود یک ربع بعد یک پورشه ی مشکی جلو پامون ترمز کرد و پسری خوش هیکل و خوش تیپ از ماشین پیاده شد و اومد سمتمون، صبا پرید تو بغل داداشش و تا می تونست گریه کرد ،
    داداشش با صدای گرفته ای گفت
    -کجا بودی تو عزیز داداش
    بغض اونم شکست و دوتایی گریه می کردن وقتی که خوب خالی شدن از بغل هم اومدن بیرون.
    صبا با گریه برگشت سمت منو رو به داداشش گفت
    -سهیل جان ایشون یکتاست دوست من
    -تو مگه کجا بودی که دوستم پیدا کردی
    -قضیه داره بریم واست تعریف می کنم

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    از مجموع ۱۳ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1732 روز پيش
    • ستایش
    • 44,524 بار بازدید
    • 2 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • نگار
      18 مهر 1398 | 09:58

      زیبابود

    • نگار
      8 آبان 1398 | 12:51

      خیلییییییییییی قشنگه
      😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.