| شنبه 1 اردیبهشت 1403 | 15:16
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
  • ۳
    بابا سر میز نشسته بود و منتظر من بود،
    با آرامش رفتم سمتش خدمتکار صندلی رو عقب کشید تا بشینم،
    داشتم با غذام بازی می کردم که بابا گفت
    -چرا نمی خوری دختر؟
    قاشق رو انداختم توی بشقاب و گفتم
    -دارم فکر می کنم
    -به چی؟
    -به اینکه چرا ما باید همچین زندگیه نجاست باری داشته باشیم؟
    -زندگی ما مگه چشه؟همه آرزوشونه که همچین زندگی ای داشته باشن
    -من همه نیستم من راضیم توی یک چهار دیواریه کوچیک زندگی کنم ولی خانواده داشته باشم نه اینکه خودمم خانواده ندارم و روز به روز یک خانواده ی دیگه رو هم بدبخت می کنیم…
    خواستم ادامه بدم که بابا داد زد وگفت
    -بسه،خفه شو،چی برات کم گذاشتم؟
    -هیچی برام کم نزاشتین ولی دوساله که من پام رو ازاین عمارت بیرون نزاشتم واین واقعا زیادیه..راضی ام کم بزارین برام ولی راحتم بزارین
    -برو گمشو توی اتاقت
    -هه زندگیه ما فقط همینه
    بابا بلند شدو دستش رو بلند کرد و منم چشم هام رو بستم و منتظر بودم که دستش فرود بیاد توی صورتم ولی دیدم خبری نشد
    چشم هام رو باز کردم و به آرشی که با چشم های برزخی بهم خیره شده بود چشم دوختم
    دوییدم سمت اتاقم بین راه بازوم توسط آرش کشیده شد ای خدا این چقدر سمجه،
    با لحن تندی بهش گفتم
    -چیه؟چرا دنبال من راه افتادی؟چرا راحتم نمی زارین؟
    -احمق چرا انقد به بابات گیر می دی؟
    -به تو هیچ ربطی نداره تو دخالت نکن
    -یکتا انقدر روی عصاب بابات راه نرو
    -تو یکی دیگه حرف نزن که ازت متنفرم
    -یکتا بفهم من دوستت دارم میدونم تو اینجا عذاب می کشی و خودمم عذاب می کشم ولی بهت قول میدم که همینطوری نمی مونه و نجات پیدا می کنیم
    -من اصلا به تو فکر نمی کنم پس برو کنار
    با ناراحتی بازوم رو ول کردو رفت

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    از مجموع ۱۳ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1726 روز پيش
    • ستایش
    • 44,423 بار بازدید
    • 2 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • نگار
      18 مهر 1398 | 09:58

      زیبابود

    • نگار
      8 آبان 1398 | 12:51

      خیلییییییییییی قشنگه
      😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.