| چهارشنبه 5 اردیبهشت 1403 | 22:26
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
  • پارت بیستم
    -خب آقاحمید لطفا بهم بگین من باید ماهی چقدر بهتون بدم؟
    -من نیومدم واسه پول باهات صحبت کنم
    -پس چی میخواین بگین؟
    -اون روز همه چی رو توضیح دادی ولی یک جای داستان مشکوکه
    -چیش مشکوکه؟
    -آرش خودش دخترا رو گول می زنه و می بره توی اون عمارت بعد چرا باید باز به تو و صبا کمک کنه که از اونجا فرار کنین ؟
    -خب راستش آرش منو دوسم داره و بهم همیشه می گفت اگه یک درصد بفهمم توام دوسم داری من دیگه اینکارو نمی کنم و باهم فرار می کنیم ولی خب من همیشه ردش می کردم این دفعه قشنگ باهاش حرف زدم و گفتم که اگه واقعا منو می خوای و دوست نداری عذاب بکشم فراریم بده و اونم قبول کرد.
    متفکر نگاهم کرد و گفت
    -جالب شد
    هوفی کشید و از جاش بلند شد و خواست بره که گفتم
    -نگفتین ماهی چقدر باید واسه اینجا بدم؟
    -قرار نیست پولی ازت گرفته بشه
    -ولی من نیازی به ترحم ندارم و می تونم کار کنم و خرج خودم رو در بیارم
    -منم ترحم نکردم این خونه خالی بوده و حالاهم که تو اومدی فرقی نداره برای من فقط سعی کن روی عصاب من نباشی چون من واحد بغلیم.
    بعدم پوزخندی زد و منو توی بهت گذاشت و رفت!
    یعنی چی که رو عصابش نباشم؟
    کلافه سری تکون دادم و رفتم سمت آشپزخونه وای خدا غذا چجوری باید درست کنم؟ من اصلا یاد ندارم غذا درست کنم همیشه غذام آماده بوده و من فقط رفتم خوردم ،
    گوشی ای که خریده بودم رو برداشتم و شماره صبارو گرفتم که بعد دو بوق جواب داد
    -جانم همسایه
    خندیدم و گفتم
    -صبا پاشو بیا اینجا
    -چرا؟
    -بیا بهت میگم
    باشه ای گفت و گوشی رو قطع کرد.
    پنج مین بعد صبا اومد
    -چیشده؟
    -من غذا یاد ندارم درست کنم چیکار کنم؟
    تا این حرف رو زدم صبا پقی زد زیر خنده و تا می تونست خندید و منم فقط پوکر نگاهش می کردم ،
    -تموم شد خنده هات؟
    -وای یکتا خیلی با نمک گفتی من غذا یاد ندارم
    -بسه خندیدی صبا چیکار کنم خب یاد ندارم
    -خب عیبی نداره از امشب شروع می کنیم به آموزش دادن، من هرچیم به درد نخوره دست پختم عالیه
    با ذوق گفتم
    -واقعا بهم یاد میدی؟
    -اهوم
    با کمک صبا ماکارانی درست کردم و بعدشم باهمدیگه خوردیم.

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    از مجموع ۱۳ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1730 روز پيش
    • ستایش
    • 44,486 بار بازدید
    • 2 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • نگار
      18 مهر 1398 | 09:58

      زیبابود

    • نگار
      8 آبان 1398 | 12:51

      خیلییییییییییی قشنگه
      😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.