| پنجشنبه 30 فروردین 1403 | 08:52
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
  • پارت دوم
    وارد اتاق شدم و روی تخت نشستم و سرم رو بین دستام گرفتم،
    یکی از بزرگ ترین باندها زیر دست بابام بود ،کارشون اینه که دخترهارو می دزدن البته یک کاری می کنن که طرف با پای خودش میاد اینجا،
    آرش و شهاب و ایرج و بابک با یکی از پسرایی که جدید وارد باند شده مسئولیتشون این هست که میرن با روش های مختلف با دخترها دوست می شن وبعدش هم که کاملا اعتماد دخترهارو جلب می کنن به بهانه ی جاگذاشتن چیزی یا هر بهانه ی دیگه ای می کشوننشون اینجا و دیگه راهی برای فرار کردن ندارن
    چند وقتی همین جا نگهشون می دارن و آب ها که از آسیاب افتاد می فرستنشون اون ور آب و …
    من تنها کاری که می تونم براشون کنم اینه که نمی زارم اذیتشون کنن
    تاحالا دوتا دختر و فراری دادم و همین باعث شده بود که پلیس هابیان سمتمون چون اونا اطلاع داده بودن
    من راضیم که برم زندان ولی این باند لعنتی دیگه تموم بشه،بابا نمی زاره من اصلا از اینجا برم بیرون ،حدود دوساله که من اصلا پام رو از این عمارت بیرون نزاشتم،
    تصمیم گرفتم برم این صبایی که بابا می گه رو ببینم،
    از اتاق رفتم بیرون وبه سمت اتاق مخصوصی که واسه دخترا هست رفتم و رو به احمد که عین مجسمه اونجا ایستاده بود گفتم
    -درو باز کن
    -چشم
    دروباز کرد و رفتم داخل،
    مریم و هستی که یک کنج نشسته بودن و زانوی غم بغل گرفته بودن و دختری هم که صددرصد صباست روی تخت نشسته بود و زار زار گریه می کرد،کنارش نشستم و دستم رو رو دستش گذاشتم که باعث شد عین برق گرفته ها از جاش بپره
    با گریه گفت
    -توروخدا بامن کاری نداشته باشین هرچی پول بخواین بابام بهتون میده
    -هیس آروم باش من کاریت ندارم
    -تو کی هستی؟
    -من یکتام دختر همین رئیس باند
    بانفرت نگاهم کرد و دستش رو از دستم کشید بیرون
    -چی میخواین از جونم
    -به خدا من کاریت ندارم من خودمم دارم عذاب میکشم که دختره اینم
    -اینم جزوی از نقشتونه؟
    -نه عزیزم می تونی از هستی و مریم بپرسی
    با بغض گفت
    -چی میخوان از جونم؟
    -نترس چیزی نمی شه
    خودمم به حرفم شک داشتم ولی خب نمیشه بترسونمش که اینطوری داغون می شه
    از اونجا خارج شدم دیگه وقت ناهار بود و باز اومدن سراغ من که برم ناهار بخورم.

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    از مجموع ۱۳ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1724 روز پيش
    • ستایش
    • 44,365 بار بازدید
    • 2 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • نگار
      18 مهر 1398 | 09:58

      زیبابود

    • نگار
      8 آبان 1398 | 12:51

      خیلییییییییییی قشنگه
      😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.