| جمعه 31 فروردین 1403 | 13:55
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
  • پارت نوزدهم
    با استرس به سپهرو سهیل و حمید نگاه می کردم که سهیل شروع کرد به حرف زدن
    -خب یکتا قشنگ باید از اون باندی که بابات راه انداخته توضیح بدی تا یکم جرم تو سبک تر بشه
    با بغض گفتم
    -ینی منم محکوم می شم؟
    -صددرصد آره ولی خب اگه بهمون کمک کنی ماهم قول میدیم که بهت کمک کنیم چون تو تقریبا بی تقصیر بودی ولی بازم بی تقصیر نیستی چون می تونستی خیلی زودتر از ایناها اقدام کنی.
    سری تکون دادم و شروع کردم به توضیح دادن کار بابا.
    همشون کنجکاو بهم نگاه می کردن جز حمید که فقط با اخم داشت نگاهم می کرد انگار ارث باباش رو ازش گرفتم،
    باصدای سپهر سرم رو بلند کردم
    -اینجوری که معلومه با آدم های خطرناکی رو در رو می شیم
    حمید از جاش بلند شد و گفت
    – از همین امروز باید مأموریت رو شروع کنیم
    اینجور که معلومه سه تاشون پلیسن.!
    سهیل با مکث گفت
    -بهتره اول با سرهنگ هماهنگ شیم، صبا تو و یکتا هم برین خونه ی من فعلا اونجا باشین بهتره.
    صبا بلند شد و گفت
    -آقابزرگ گفتن که یکتا می تونه توی اون واحد خالیه توی ویلا زندگی کنه بهتره امروز بریم یکم خرت و پرت بخریم
    -نه شما فعلا بیرون نرین بهتره هرچی لازمه بگین خودم می خرم شما پس برین همونجا یکم تمیزکاری کنین تا ما بیایم
    به خودم اومدم و گفتم
    -نه خیلی ممنون تا همینجاشم زیادی زحمت دادم بهتون من خودم میرم خرید می کنم
    -فعلا توی این مدت هرچی می گیم فقط جفتتون بگین چشم
    سری تکون دادم و به صبا نگاه کردم که گفت
    -پس بیا بریم خونتو بهت نشون بدم
    باشه ای گفتم و به سمت جایی که صبا می گفت راه افتادیم‌.
    -میگم صبا چقد این پسرعموت بد عنقه
    -آره اون کلا مدلشه اصلا بادخترا کنار نمیاد به تنها دختری که یکم رو داده منم و فقط من اجازه دارم وارد حریم شخصیش بشم
    -مشخصه خیلی آدم مغروریه
    -اهوم
    بارسیدنمون به خونه منتظر شدم تا صبا در رو باز کنه ،وقتی وارد شدیم با ذوق خونه نگاه کردم اینجا که همه چی داشت دیگه چیزی لازم نبود.
    آخ که من عاشق اینجور خونه های نقلی و فانتزی هستم.
    -خوشت اومد؟
    -عالیه
    -خب خداروشکر که خوشت اومد
    -مرسی واقعا اینجا عالیه
    -قابل شمارو نداره، راستی میدونستی اینجا مال حمید؟
    -واقعا؟
    -آره
    -پس چرا آقابزرگ گفت بیام اینجا؟
    -آخه واحد کناری هم به نام حمید و خودش اونجا زندگی می کنه و اینم مال سهیل بود که حمید ازش خرید
    -آها پس من واسه کرایه و ایناها باید با این آقای بد عنق صحبت کنم؟
    -آره
    *
    با خستگی خودم رو انداختم روی مبل ،وای خدا چقدر خسته شدم البته صبا بیچاره هم کم کار نکرد دیگه این آخریا به زور فرستادمش بره استراحت کنه.
    انقدر فکر کردم که نفهمیدم چطوری خوابم برد.
    -یکتا،یکتا پاشو
    -ای بابا بزار بخوابم
    -پاشو حمید اومده می خواد باهات حرف بزنه
    با اسم حمید سریع توی جام نشستم و گفتم
    -چی میخواد بگه
    -نمیدونم من میرم بگم بیاد داخل
    -باشه
    سریع به سمت شالم رفتم و روی سرم انداختمش و لباسامم مرتب کردم،

    قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25بعد

    چه امتیازی میدید به این پست

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    از مجموع ۱۳ رای
    • اشتراک گذاری
    • 1725 روز پيش
    • ستایش
    • 44,419 بار بازدید
    • 2 نظر
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات
    • نگار
      18 مهر 1398 | 09:58

      زیبابود

    • نگار
      8 آبان 1398 | 12:51

      خیلییییییییییی قشنگه
      😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    معادله امنیتی رو بنویس تا بدونم ربات نیستی *-- بارگیری کد امنیتی --

    درباره سایت
    سرزمین رمان
    سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
    آرشیو مطالب
    آخرین نظرات
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
    • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
    • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
    • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
    • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
    برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.