همهمه ی خنده ی بچه ها، شادی را با تمام وجود زیر پوستش می دواند. نوای باران ریز بهاری روی ناودان، برایش خوش ترین سمفونی دنیا بود. پنجره را باز کرد و بوی خوش اطلسی های صورتی و شمعدانی های سرخ توی باغچه را به تک تک سلول های تن و روح خسته اش کشید.زندگی ناسورش را همین چیز ها؛ ...
اسم شخصیت ها:دختر:آیناز،آفرینش،آفرین،آواپسر:مهرداد،مبین،ماهان،محمد*خلاصه رمان*چهارتا دختر شیطون که بخاطر اتفاق و دوستی اشتباهشون با چهارتا پسر عوض میشن و اون دختر های شیطون سرد و مغرور مشین اما بعضی اوقات شیطنت هم میکنند وقتی پانزده سالشون که بود با چهارتا پسر دوست میشن و عاشقشون میشند اما اون پسر ها دختر ها رو ترک میکنند تا اینکه یک روز این چهارتا ...
- 1912 روز پيش
- مهلا.ب
- 5,239 بار بازدید
- 2 نظر
ماشین را پارک کردند و پیاده شدند. سینا رو به برادر دوقلویش نیما کرد و گفت:- صندوق رو بزن، کوله ها رو برداریم.پس از برداشتن کوله پشتیهایشان با خنده به سمت جمع دوستانِشان رفتند.صدای سلام و احوالپرسی در پایین کوه تنها صدایی بود که به گوش میرسید.کامبیز نگاهی به آن طبیعت بکر کرد و در دلش قدرت خدا را ستایش ...
- 1914 روز پيش
- آیسان نیک پی
- 2,315 بار بازدید
- ارسال نظر
کلید را داخل در چرخاند و وارد خانه شد.همه جا تاریک بود، مردمک چشمانش را ده برابر باز کرده بود اما باز هم جایی را نمی دید.همسرش را صدا زد:_آنا...آناهیتای من...پاسخی را دریافت نکرد، پس به سوی کلید برق رفت و آن را فشرد.عجیب بود که باز هم همسرش را نمی دید، تعجب جایش را به دلهره داده بود.امکان نداشت ...
- 1918 روز پيش
- فاطمه یونسی
- 1,978 بار بازدید
- ارسال نظر
سبزی ها را در دیگ می ریزم و هم می زنم، نذری بود که باید ادا می کردم. ماه دوم پاییز است، یک ساعتی تا اذان مانده. پریای من هم کم کم باید برسد، هرچه باشد صاحب اصلی نذر است. وضو می گیرم و شروع می کنم به خواندن زیارت عاشورا، لبخند دخترکم جلوی چشمانم به رقص در می آید. ...
- 1921 روز پيش
- رها تمیمی
- 2,194 بار بازدید
- ارسال نظر