| دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 | 09:40
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند
آخرین ارسال های انجمن

دخترک در آینه به صورتش خیره شد، بی صدا اشک می ریخت و شروع کرد به ارام خواندن شعری که مادرش هر روز صبح همراه با شانه کردن موهای طلاییش برایش می خواند،- دختر مو طلایی،پرنسسِ، کجایی!...چشات مثال آهولپ هات مثال هلولبات گل انارهاگه بفهمه شاهزادهمیاد با اسب سفیدشدخترمو میبرهبه قصر آرزوهاشخوش و خرم می خندنبا غصه ها می جنگن...خشمگین ...

  • 1480 روز پيش
  • نسیم کاکه باوه
  • 1,749 بار بازدید
  • ارسال نظر

ماهی کوچک قصه ما عاشق شده بود.عاشق گربه خاکستری پشت پنجره.شب ها را تا صبح بی تابی می کرد.صبح که می شد، خیره به پنجره،منتظر چشمان سیاهی بود که هر روز،تپشهای شیرینی برای قلب کوچکش، به ارمغان می آورد.آرزویش شکستن این شیشه و لمس دستان معشوقه ای بود که قلبش را برایش کنار گذاشته بود.آه امان از این عشق.ماهی کوچک ...

  • 1484 روز پيش
  • لیلا مدرس
  • 2,032 بار بازدید
  • 5 نظر

خوبِ من، آمدی مدتی را ماندی، خوبی کردی، حرف زدی، عشق ورزیدی و رفتی... آمدی و این دل بی کس و نابلدم را لرزاندی ،هوایی کردی، عاشق کردی و رفتی، و بی چاره دلم گمان کرد حرف ها و مهربانی هایی که راه به راه نشانش میدادی حقیقت است، که گمان برد که بالاخره کسی هم پیدا شد که او ...

یکی نون شب نداره اون یکی هر روز روی سفرش، یک نوع غذا داره.یکی با رویاهاش بزرگ می شه اون یکی اصلا رویایی، نداره.بابا برای دخترش می خواد عروسک بخره انتخابم می‌کنه ولی، پولش رو نداره.یکی با پولش خورشید رو می‌خره اون یکی حتی توی ذهنشم، خورشید رو نداره.یکی خونش اونقدر بزرگه که توش گم می شه اما، یکی جا ...

بنام خداوضوی عشق از آب طهورا به نیت زیارت کعبه‌ی عشق گرفتم.امانت مادرم زهرا را هم چون تاجی از جنس غرور وسربلندی برسر نهادم.و پابر جاده‌ی دلدادگی به مقصد معشوق گذاشتم.تا چشمم به دلدسته‌ی عرش خراشش افتاد تعظیمی به عظمت خورشید فروزانش کردم. دست بر سینه نهادم و ذکرعشق سرودم:- السلام العلیک یا موسی الرضا.الماس‌های وجودم از فراغ و دلتنگی ...

  • 1634 روز پيش
  • سمانه خلیلی امند
  • 1,843 بار بازدید
  • ارسال نظر
درباره سایت
سرزمین رمان
سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
  • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
  • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
  • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
  • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
  • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.