سبزی ها را در دیگ می ریزم و هم می زنم، نذری بود که باید ادا می کردم. ماه دوم پاییز است، یک ساعتی تا اذان مانده. پریای من هم کم کم باید برسد، هرچه باشد صاحب اصلی نذر است. وضو می گیرم و شروع می کنم به خواندن زیارت عاشورا، لبخند دخترکم جلوی چشمانم به رقص در می آید. ...
- 1920 روز پيش
- رها تمیمی
- 2,194 بار بازدید
- ارسال نظر
- میدونی؟ وقتی حست میکنم خیلی میترسم خیلی، مثلاً اینکه نکنه به خاطر اینکه من مادرتم پشیمون باشی یا بهم اعتراض کنی چرا به دنیا آوردمت. نمیدونی چقدر فکر اینکه بغلت کنم، منو سر وجد میاره، به تو که فکر میکنم تمام غصه هامو یادم میره. میگفتن مادر شدن شیرین ترین حس دنیاست، راست گفتن حتی از عسل شیرین تر! ...
- 1922 روز پيش
- رها تمیمی
- 2,459 بار بازدید
- یک نظر
نام داستان حوالی دیروزنویسنده فاطمه یونسیبی هوا مدام فریاد می زند "امکان نداره"صدایش چهار ستون خانه را می لرزاند.به سمیرا حمله می کند و او را به سمت دیوار هل می دهد و می گوید:_امکان نداره...نه سمیرا بگو که اینا اشتباه کردن...بگو که تو فقط مال منی...د دهن وا کن بگو همه این خوابه. د نامرد اخه چی برات کم ...
- 1927 روز پيش
- فاطمه یونسی
- 2,560 بار بازدید
- ارسال نظر
کلافه کلیدش را در قفل در انداخت. اه لعنتی هر چه کلید را می چرخاند در باز نمی شد. صدای باد پاییزی که زوزه کشان موهای خوش حالت خرمایی اش را به دشتی طوفانی تبدیل می کرد، روی اعصابش بود. بالاخره بعد از تعویض کلید، در را باز کرد و به شدت به هم کوبید. نگاه بی تفاوت و گذارایش ...
- 1928 روز پيش
- محدثه
- 2,828 بار بازدید
- 6 نظر
نام داستان کوتاه: شاید یک خطرنام نویسنده: فاطمه احمدیمردی که راننده ی تاکسی را به قتل می رساند و چه کسی می داند چرا؟!داستانی جذاب با ژانر اجتماعی که هر کسی رو به خودش جذب می کنه!دارای فایلapk و Pdfاین داستان را با کلیک روی لینکهای زیر می توانید دانلود کنید. فرمت apk فرمت pdf
- 1928 روز پيش
- فاطمه اهمدی
- 2,363 بار بازدید
- ارسال نظر