| سه شنبه 4 اردیبهشت 1403 | 09:15
سرزمین رمان
قصر رمانها با اتاق هایی که ژانر های مختلف دارند

بسم الله الرحمن الرحیمکسی نفهمهماه منیر خانم با یک دستش گوشه ی چادرشو سفت گرفته بود. و با دست دیگریش کیسه ی خرید.از کوچه ها می گذشت و به رهگذرایی که اکثرا آشنا یا همسایه بودن سلام می کرد.تا اینکه به نزدیکی کوچه خودشون رسید.صدای آهنگ رقصی تو کوچه غوغا می کرد.با خودش گفت: حتما یکی از همسایه ها جشن ...

  • 1983 روز پيش
  • آتوسا رازانی
  • 2,562 بار بازدید
  • 2 نظر

با احساس جای خالی مت لای پلکانم را باز کردم. نور نارنجی رنگ یخچال از اتاق هم قابل مشاهده بود. نگاهی به لیوان روی میز کنار تخت انداختم خالی بود؛ لیوان را برداشتم و به سمت یخچال رفتم.به مت که رو به یخچال و پشت به من ایستاده بود گفتم:_مت می شه بطری آب رو بدی؟مت بی حرف بطری را برداشت ...

  • 1984 روز پيش
  • YAME
  • 2,723 بار بازدید
  • 2 نظر

مریم خانم بالاخره بعد از چند ساعت نقاشی روی صورت بنده رخصت دادن خودمو تماشا کنم .با ذوق چشامو باز کردم و به چهره ی توی آینه چشم دوختم.دیدن چهره ی مزین شده ی من به ارایش، تصویری از خاطرات گذشته رو مقابل چشمام به نمایش گذاشت.وقتی که دانشگاه قبول شده بودم، یک روز کهبوی پختن رب همه ی خونه ...

  • 1989 روز پيش
  • آتوسا رازانی
  • 2,853 بار بازدید
  • 2 نظر

بسم الله الرحمن الرحیممعدن آرامشاتوسارازانیصدای موزیک بلند کردم.زیک زاکی قدم برمیداشتم وبا خواننده زمزمه میکردم.همه میگن روت حساسماخه توفرق داری واسمدورخودم میچرخیدم وسرمست با آوای خواننده فریاد میکشیدم..روی ابرا بودم تا اینکه با صدای زنگ خونه،مجبورشدم ابرا رو ترک کنم و به زمین فرود بیام.شالمو از رخت اویز برداشتم ؛کج وکوله سرم کردم وصدای موزیک کم.با بازشدن در ونمای عبوس ...

  • 1992 روز پيش
  • آتوسا رازانی
  • 3,244 بار بازدید
  • 12 نظر

زغال های نیمه سوخته توی پیپ حلبی یهو زبانه کشید و زن را چند قدم به عقب راند.چادر روی شانه اش سر خورد و نگاه مرد به سینه ی بلورین زن لغزید.زن بلافاصله خودش را جمع کرد .مرد تخته ها را توی پیپ حلبی انداخت و گفت : اسمت چیه ؟زن سرش را بالا گرفت و گفت : سایهمرد به ...

  • 2008 روز پيش
  • معصومه
  • 2,815 بار بازدید
  • 9 نظر
درباره سایت
سرزمین رمان
سلامی به لطافت گل ها و نرمی شب بوهاخوش آمدی عرض میکنم خدمت تمامی همکاران عزیز و خوانندگان و بازدیدکنندگان گرامی.سرزمین رمان همونطور که از اسمش پیداست، قصری داره که داخلش پر از رمان های جور و واجور و گوناگونِ…داخل هر اتاق رمانی با ژانر متفاوت قرار داره و این قصر اونقدری بزرگ هست که هرچیزی بخوایید درونش پیدا میشه…تولد این قصر درون سرزمین رمان در تاریخ۱۳۹۷/۵/۹ رخ داد و خوش یومی و خوش قدمی قصرمون رو مدیون نویسندگان و همکاران گرامی هستیم که با رمانهاشون مارو سرافراز میکنند.حالا من از شما بازدیدکنندگان و خوانندگان و طرفداران عزیز دعوت میکنم تا باهم از تک تک اتاقهای این قصر دیدن کنیم و قصه ای از هزار قصه های این سرزمین رو بشنویم….
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • مرضیه باقری دهبالاییسلام دوست عزیز، لطفاً در ایتا با این آدرس‌ها ارتباط برقرار کنید تا جلد پنجم در ا...
  • مرضیه باقری دهبالاییسلام M عزیز. جلد پنجمش نوشته شده، اما فقط توی آدرس شخصی بنده توی کانالم می‌تونید...
  • Mسلام نویسنده عزیز ببخشید جلد پنجمش تموم شده اگر شده لطفا مثل جلد های قبلش لینک د...
  • مرضیه باقری دهبالاییسلام عزیزم. مرسی از تعریف و تمجیدتون. آدرس بنده رو توی فایل کتاب پیدا کنید و برا...
  • الناز ازمودهوایییی مرسی بابت رمانتون خیلی عالیه لطفا جلد بعدیش هم بسازید من کا عاشقش شدم🥰🥰🙂...
  • مرضیه باقری دهبالایی😐😑...
برای ارتباط با مدیر سایت و انجمن با آیدی تلگرام @sarzaminromanSupportدر ارتباط باشید با تشکر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سرزمین رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.