حوالی بهمن ماه توی راه برگشت به خونهگوشیش رو از توی جیب داخلی پالتوش بیرون آورد .یه تای ابروش رو بالا انداخت و یک بار دیگه شماره ی ناشناس رو آنالیز کرد، شماره ی ستادی بود که برای معافیت سربازی پیششون رفته بود .گوشی رو کنار گوشش گذاشت و بدون هیچ حرفی منتظر جواب موند .که یه صدای خشن و ...
- 1878 روز پيش
- زینب قشقایی
- 2,600 بار بازدید
- ارسال نظر
به نام حقمردها-گریه-نمیکنندنیلوفر قنبری(سها)آدم های این دوره و زمانه محبت سرشان نمیشود.تلخ میشویزهر میکنی اوقاتشان راقَدرت را بیشتر میفهمندمحبتِ نابِ قلبِ پاکتان را تقدیم خودتان کنیدنه این آدمهای تلخ پسند.تلخ باشید مثل قهوهنچسب باشید مثل نمکدور باشید مثل ستاره...قسمت اولقوری کوچک را، روی کتری رنگ و رو رفتهی نارنجی گذاشتم و از آشپزخانه خارج شدم، بیرون آمدنم از آشپزخانه همزمان ...
- 1901 روز پيش
- نیلوفر
- 2,688 بار بازدید
- یک نظر
همهمه ی خنده ی بچه ها، شادی را با تمام وجود زیر پوستش می دواند. نوای باران ریز بهاری روی ناودان، برایش خوش ترین سمفونی دنیا بود. پنجره را باز کرد و بوی خوش اطلسی های صورتی و شمعدانی های سرخ توی باغچه را به تک تک سلول های تن و روح خسته اش کشید.زندگی ناسورش را همین چیز ها؛ ...
ماشین را پارک کردند و پیاده شدند. سینا رو به برادر دوقلویش نیما کرد و گفت:- صندوق رو بزن، کوله ها رو برداریم.پس از برداشتن کوله پشتیهایشان با خنده به سمت جمع دوستانِشان رفتند.صدای سلام و احوالپرسی در پایین کوه تنها صدایی بود که به گوش میرسید.کامبیز نگاهی به آن طبیعت بکر کرد و در دلش قدرت خدا را ستایش ...
- 1914 روز پيش
- آیسان نیک پی
- 2,316 بار بازدید
- ارسال نظر
کلید را داخل در چرخاند و وارد خانه شد.همه جا تاریک بود، مردمک چشمانش را ده برابر باز کرده بود اما باز هم جایی را نمی دید.همسرش را صدا زد:_آنا...آناهیتای من...پاسخی را دریافت نکرد، پس به سوی کلید برق رفت و آن را فشرد.عجیب بود که باز هم همسرش را نمی دید، تعجب جایش را به دلهره داده بود.امکان نداشت ...
- 1918 روز پيش
- فاطمه یونسی
- 1,978 بار بازدید
- ارسال نظر