حوالی نیمه شب با پریزاد از تالار خارج شدیم، دیروقت بود اما ساعت دقیق را نمیدانستم.شب پرماجرا و خاطره انگیزی بود.از همان سرشب دهانمان تا بناگوشمان باز بود و با بچهها، دورهمی را خوش گذرانده بودیم. خستگی تمام بدنم را احاطه کرده بود؛ زیر لب زمزمه میکردم به قول مامان تا باشه از این خستگی ها که یادآوریاش فقط خنده ...
- 1401 روز پيش
- زینب قشقایی
- 2,084 بار بازدید
- ارسال نظر
"به نام خدای بخشنده و مهربان"اسم رمان: "کژال منی"با کمال احترام نویسنده: "مهسا جی.آی"دنیای آدم ها پر اسراره، چیزهایی که اگه گفته نشن در گذشته دفن می شن درست مثل سرمای استخوان سوز تمام عقایدت رو منجمد می کنن.تاریکی نه، بلکه خود انسان ها دشمن خودشونن اون هایی که برای قدرت زندگی هزاران نفر رو سمت تاریکی می کشونن... قلب ...
- 1402 روز پيش
- مهسا
- 19,389 بار بازدید
- 21 نظر
نام داستان: آخرین دیدار نام نویسنده: لیلا مدرس کاربر انجمن سرزمین رمان ژانر: تراژدیبه نام خداسراسر وجود زن، غرق در هیجان بود. بیست و پنج سال دوری از فرزندی که حاصل زندگی سابقش بود، کم چیزی نبود. بارها التماسشان کرد برای دیدار فرزندش، اما اجازه ندادند. با خود عهد بسته بود، هیچ وقت حلال نکند آنکه باعث و بانی این جدایی ...
- 1419 روز پيش
- لیلا مدرس
- 2,667 بار بازدید
- 5 نظر
چه زیبا بود آن قدیمها.عشق های یواشکی.مداد و کاغذ و مکتوبههای عاشقانه.انگار عشق را فهمیده بود، آن مداد سیاه رنگ.تا روی کاغذ مینشست، به آخر صفحه میرسید و باید ورق میزدی دفترت را.کلمات برای نوشته شدن، مجال نمیدادند.میشد نامهای برای دلهای عاشق.که خواندنش، قند دلشان را آب میکرد.سیاههی عشقی که یادگاری میشد، لابهلای دفتر عشقشان.عاشقانههایشان ماندگار شد و قصهای شد ...
- 1454 روز پيش
- لیلا مدرس
- 1,979 بار بازدید
- ارسال نظر
دلت که سفید باشد، همه رویش پا میگذارند.میبینی، این رسم روزگار است.از همان روز اول که خداوند،برف را، روانهی زمینش کرد، این را نوشت:که سپیدی، هیچ وقت سپید نمیماند.آنقدر رویش پا میگذارند تا به سیاهی شب میشود.برف چرکین، آرزوی ماندن ندارد.خداوند، تقدیرش را اینگونه نوشت.دست به دامن زمینش میشود، تا محو شود.برف ماندنی نیست. تاب ماندن روی زمین و سیاه ...
- 1455 روز پيش
- لیلا مدرس
- 1,817 بار بازدید
- یک نظر