آرام آرام قدم میزدیم. صدای خش خش برگهای پاییزی، موسیقی همراهمان شده بود. دستش را گرفته بودم. هر کس ما را میدید، مهربانانه نگاهمان میکرد و چیزی زیر لب میگفت.انگار تا به حال، ندیده بودند عاشقانه قدم زدنهای همچون مایی را.آهی کشیدم و ایستادم. نگاهش کردم.لبخند روی لبانش، قلبم را به لرزه انداخت. هر وقت این لبخند را میدیدم، نگران ...
- 1336 روز پيش
- لیلا مدرس
- 1,951 بار بازدید
- ارسال نظر
تو میآیی :تو نیستی. نیستی اما من به طبق عادت دیرینه، هر غروب تابستان، به بلندای دشت میروم و مینشینم به تماشای منظرهای که عشقمان را ساخت.نمیدانم، هنوز هم چیزی از رقص احساسمان به یاد داری یا نه؟ اما من، هنوز هم در تماشای تابلویی که برایمان عشق میساخت؛ غرقم.هنوز هم لباسهایم را با تو و به یاد طرز پوشیدن ...
- 1336 روز پيش
- مرضیه باقری دهبالایی
- 1,848 بار بازدید
- ارسال نظر
رمان تنهایی بی انتها، داستان زندگی افرادیست، که دست سرنوشت، طی اتفاقی ناخواسته، آنها را کنار هم قرار میدهد. اما این افراد با وجود داشتن همدیگر، غرق در تنهایی روحی، روانی هستند. آنها ناخواسته، در زندگیشان، به خود آزاری و دگرآزاری مشغولند.در این بین، رازی وجود دارد، که با آمدن نیلا به زندگی شاهین، پرده از این راز برداشته میشود.
- 1346 روز پيش
- مرضیه باقری دهبالایی
- 57,566 بار بازدید
- 18 نظر
- 1357 روز پيش
- ستایش نوکاریزی
- 3,065 بار بازدید
- 6 نظر
دخترک، با تمام وجود فریاد میزد:- به خدا من کاری نکردم. بسه، توروخدا بسه.اما انگار کسی صدایش را نمیشنید. خواهر و مادر همسرش، رهایش نمیکردند. عصبانی بودند و کتک خوردن ملیکا را، حقش میدانستند.همسایههای دلرحم، با دیدن صحنههای دلخراش کتک خوردن دخترک، خبر را به گوش مادرش، رسانده بودند.مادر، هراسان خود را به آنها رسانده بود. فاصلهی خانهی فاطمه خانم، ...
- 1368 روز پيش
- لیلا مدرس
- 2,635 بار بازدید
- 13 نظر