داستان کوتاه غبار مرگ در بنبست شمالی نویسنده زینب قشقاییحوالی نیمه شب با پریزاد از تالار خارج شدیم، دیروقت بود اما ساعت دقیق را نمیدانستم.شب پرماجرا و خاطره انگیزی بود.از همان سرشب دهانمان تا بناگوشمان باز بود و با بچهها، دورهمی را خوش گذرانده بودیم.خستگی تمام بدنم را احاطه کرده بود؛ زیر لب زمزمه میکردم به قول مامان تا باشه ...
- 849 روز پيش
- زینب قشقایی
- 1,933 بار بازدید
- ارسال نظر
حوالی نیمه شب با پریزاد از تالار خارج شدیم، دیروقت بود اما ساعت دقیق را نمیدانستم.شب پرماجرا و خاطره انگیزی بود.از همان سرشب دهانمان تا بناگوشمان باز بود و با بچهها، دورهمی را خوش گذرانده بودیم. خستگی تمام بدنم را احاطه کرده بود؛ زیر لب زمزمه میکردم به قول مامان تا باشه از این خستگی ها که یادآوریاش فقط خنده ...
- 1069 روز پيش
- زینب قشقایی
- 1,890 بار بازدید
- ارسال نظر
به نام خدانام رمان: آرامش قلبمژانر: عاشقانه ، غمگین، کمی طنزخلاصه:دخترکی تنها و بی پناه، دختری به اسم آرامش که خودش مانند اسمش سرشار از آرامش بود.مادر آرامش اعتیاد دارد. و پدر آرامش قمار میکند.زندگی این دختر پر از فراز و نشیب هست.در چشمانش رنگ غم بی داد میزند. اما دیگر تحمل اینهمه زجر را ندارد.تا اینکه تصمیم میگیره فرار ...
- 1252 روز پيش
- مهلا.ب
- 168,579 بار بازدید
- 15 نظر
"اعتراف کاراگاه میامی"مثل روز های عادی به دفتر کارم رفتم.سرباز از جای خودش بلند شد و به من ادای احترام کرد و گفت:- قربانی خانوم جوان توی دفترتون منتظر شما است.در اتاقم رو باز کردم و دیدم یک خانوم حدودا بیست و سه ساله بسیار زیبا بلند شد و به من لبخند زد و گفتم :- خواهش می کنم بفرمایید ...
"به نام خداوندی که قلب را برای عاشق شدن آفرید"توجه توجه¡¡¡¡¡¡شما میتونید این رمان رو به صورت آنلاین ازاین لینک بخونید اسم شخصیت ها:آیهان،آیسان،دامیار،دارانژانر: طنز و کلکلی، پلیسی و انتقامی،عاشقانهتوجه: این رمان مخلوطی از صحنه های ترکیه ای و ایرانی میباشد...!"خلاصه"دختری بیست و چهار ساله به اسم آیهان که دانشجو رشته گرافیک است که با خواهر هفتده ساله اش در ...
- 1330 روز پيش
- مهلا.ب
- 14,289 بار بازدید
- 6 نظر