دانلود رمان اَمُر جلد دوم عشق افلاطونی رمانی است عاشقانه به نویسندگی مرضیه باقری دهبالایی که توانسته مخاطبان را با بیان عشقی واقعی به خود جذب کند.
ما را در اینستاگرام دنبال کنید
دانلود رمان اَمُر جلد دوم: عشق افلاطونی، عشق افلاطونی داستان زندگی دو نسل و دو فرهنگ متفاوته.
داستان زندگی سروشی که دلبستهی یک دختر فرنگی میشه اما پدرش که شخص قدرتمند و با نفوذیه بهش اجازهی ازدواج نمیده و از راههای مختلف عرصه رو به پسرش تنگ میکنه تا نتونه به مراد دلش، که ازدواج با اون زنه برسه.
دانلود کتاب اَمُر جلد اول (شیفته) نویسندگی مرضیه باقری ده بالایی
سروش یک پسر امروزیه که عقاید سنتی پدرش رو قبول نداره و برعکس. سروش با وجود تمام عشق و علاقهاش به پدرش، به شدت با اون مخالفت میکنه و این مخالفت شدید باعث ایجاد دلسردیها و مشکلاتی میشه.
در نهایت سروش برای رهایی از سلطهی پدرش مجبور به ازدواجی میشه که اصلا اونو نمیخواد.
قسمتی از داستان اَمُر جلد دوم، عشق افلاطونی.
میدانست پسرش این آهنگ را به یاد چه کسی گوش میدهد و از سر چه حسی آه میکشد.
دانلود رمان اَمُر جلد دوم عشق افلاطونی
آه و فغان پسرش برای دختری بود که هیچ سنخیتی در آنها با هم نمیدید. نه در ظاهرش و نه در باطنش، نه در موقعیت و حال و روزش.
حس میکرد اگر آن دختر عروسش شود بر تمام اعتقادات و آبرو و شرایطشان خط بطلان کشیده خواهد شد. نمیتوانست تنها پسرش را به دست زندگی و زنی بسپارد که از نظرش فقط یک هوس زود گذر بود.
آبرویش را ذره ذره جمع کرده بود و نمیخواست با ورود آن وصلهی ناجور به خانواده، زیر سؤال برود.
از نظرش سروش اشتباه بزرگی مرتکب شده بود. انتظار نداشت وقتی از او خواست دختر را به ایران دعوت کند، همه جا دنبالش راهش بیاندازد و به همه نشانش بدهد. قرار بود بین خودشان بماند اما تمام فامیل آنها را با هم دیده بودند.
حرفها از کار و انتخاب غلط فرزند ناخلفش شنیده بود و دم نزده بود!
وقتی هم دید حریف پسرش نمیشود او را تهدید کرد تا از آن عشقی که چیزی جز حرف و حدیث نبود دست بکشد اما آنچه نصیبش شد، بیحرمتی پسرش بود.
جلوی همه توی صورتش داد زده بود که از او یعنی از «پدرش» متنفر است و از نظرش زمانی پدر بهتری میشد که میمرد.
قلبش شکسته بود. برای اولین بار در تمام عمرش حس شکست و مزهی تلخ بیحرمتی فرزند را چشیده بود.
هر کاری میکرد نمیتوانست او را ببخشد. دوازده روز در سی. سی. یو و بخش قلب بستری بود.
تنها پسرش، تنها امیدش، با حرفهای کنترل نشدهاش که در صورتش فریاد کشیده بود، سکتهاش داد و حال بدی را تجربه کرد.
سعی میکرد خوب شود، سعی میکرد سر پا شود، سعی میکرد رفتار بد و تلخ پسرش را فراموش کند. سعی میکرد عذرخواهی او را بپذیرد اما توانش را در خود نمیدید.
دانلود رمان اَمُر جلد دوم عشق افلاطونی
قلبش بدجور شکسته و از فریادهای پسرش ترک برداشته بود. هر بار با یادآوری آن صحنه نفسش تنگ میشد.
صدایش در گوشش اکو میشد “ازت متنفرم بابا”
بیقرار نفس عمیقی کشید و پلک گشود و دست برد و دگمه را زد که شیشه پایین آمد.
هوای سرد و بوی دود هر دو با هم به صورتش هجوم آوردند. با این حال نفس عمیق میکشید و قطرات باران را توی صورتش پذیرفت.
– حالت خوبه بابا؟
جواب نداد و پسرش را منتظر نگه داشت.
سروش مثل همیشه با رسیدن سر چهارراه مسیرش را تغییر داد و به فرعی پیچید. کوچه پس کوچهها و خیابانهای فرعی را گذر کرد تا کمی زودتر به مقصد برسد و پدرش استراحت بکند. میدانست آن دود و دم و بوق و انتظار حال او را بدتر میکند.
وقتی ترافیک را دور زدند و از آن شرایط در رفتند دوباره روی مسیر اصلی انداخت و با سرعت حرکت کرد. دقایقی بعد به مقصد رسید. ریموت را زد و وارد باغ شد. از مسیر ماشین رو عبور کرد و به جلوی عمارت سنگی و سفید پدرش رفت.
عمارتی که زیباییش شهرهی شهر شده بود.
ستونها و سرِ شیرهای غرّان وصل به آن و مجسمههای شیردال ورودی جلوی پلهها، سبکی تاریخی و شاهانه به خانه داده بود.
دانلود رمان اَمُر جلد دوم عشق افلاطونی
نردههای سنگی سفید دو طرفِ راه سنگ فرش بسیار زیبا بودند و در بهار و تابستان زیباییشان در تعارض با سبزی چمن و بوتههای گل سرخ دو چندان میشد.
پیاده شد و خدمتکارها پایین دویدند و تا کمر خم شدند و وسایل پیرمرد را گرفتند و بالا بردند.
سلام. وقت بخیر
خانم باقری واقعا زیبا می نویسید، لذت بردم.
خیلی ممنونم از شما
سلام عزیزم. ممنونم. لطف دارین.