____ من یک پدرم____-آقا یوسف همه رفتن هواخوری، شما نمیاین؟-نه قربانعلی تو برو.بعد از رفتن قربانعلی روی تخت دراز کشیدم و دوباره غرق گذشته شدم." - بابا، نمیای بریم؟-چرا؟ قربونت برم الان میام.باهم به سمت کوه به راه افتادیم؛ سارا خیلی خوشحال و سرحال بود و این موضوع مرا غرق لذت میکرد.این خوشحالی را مدیون افشین بودم، در این مدت ...
- 1938 روز پيش
- آیسان نیک پی
- 2,194 بار بازدید
- ارسال نظر
نگارینخودمو برای شنیدن هر حرفی آماده کرده بودم، جز این حرفا که مثل تیری تو قلبم نشست و چند تیکهش کرد.چهرهی بی روحش رو از من گرفت، دست توی جیباش کرد و رو به پنجرهی اتاق که میشد از اونجا خیابون شلوغ رو دید، با صدایی که بلند نبود، ولی تلختر از قبل گفت:- متاسفم، همونطور که گفتم...آه غلیظی کشید، ...
- 1939 روز پيش
- رها تمیمی
- 2,206 بار بازدید
- ارسال نظر
بسم الله الرحمن الرحیمکسی نفهمهماه منیر خانم با یک دستش گوشه ی چادرشو سفت گرفته بود. و با دست دیگریش کیسه ی خرید.از کوچه ها می گذشت و به رهگذرایی که اکثرا آشنا یا همسایه بودن سلام می کرد.تا اینکه به نزدیکی کوچه خودشون رسید.صدای آهنگ رقصی تو کوچه غوغا می کرد.با خودش گفت: حتما یکی از همسایه ها جشن ...
- 1999 روز پيش
- آتوسا رازانی
- 2,581 بار بازدید
- 2 نظر
با احساس جای خالی مت لای پلکانم را باز کردم. نور نارنجی رنگ یخچال از اتاق هم قابل مشاهده بود. نگاهی به لیوان روی میز کنار تخت انداختم خالی بود؛ لیوان را برداشتم و به سمت یخچال رفتم.به مت که رو به یخچال و پشت به من ایستاده بود گفتم:_مت می شه بطری آب رو بدی؟مت بی حرف بطری را برداشت ...
- 2000 روز پيش
- YAME
- 2,732 بار بازدید
- 2 نظر
بسم الله الرحمن الرحیممعدن آرامشاتوسارازانیصدای موزیک بلند کردم.زیک زاکی قدم برمیداشتم وبا خواننده زمزمه میکردم.همه میگن روت حساسماخه توفرق داری واسمدورخودم میچرخیدم وسرمست با آوای خواننده فریاد میکشیدم..روی ابرا بودم تا اینکه با صدای زنگ خونه،مجبورشدم ابرا رو ترک کنم و به زمین فرود بیام.شالمو از رخت اویز برداشتم ؛کج وکوله سرم کردم وصدای موزیک کم.با بازشدن در ونمای عبوس ...
- 2007 روز پيش
- آتوسا رازانی
- 3,259 بار بازدید
- 12 نظر