ما را در اینستاگرام دنبال کنید
دلنوشته ثانیههای بیامان در کنجی نشستهام.
ظاهری تنها
و افکارم در اوج رویاها غوطهور
چون گنجشگکی از این سو به آن سو پرواز میکنند.
خود را در مردابی مییابم.
صدای غوکان شنیده میشود.
و گاه عقابها و شاهینهایی که با رقص پروازشان سکوت مرداب را میشکنند.
دلنوشتهی زیبای کلبه به قلم ریحانه ولیانپور
نیلوفرهای آبی، زیبایی مرداب را دو چندان برابر میکنند.
خورشید، با تمام توانش اشعههای سوزان خود را به روی مرداب میگستراند.
حتی پروانهها نیز عاشق مرداب شدهاند.
بازیشان گرفته
با غوکان بازی میکنند و خود را میان نیلوفرهای آبی پنهان
و غوکان نیز به دنبال آنها
ناگاه خود را در میان کویری تنها مییابم.
عطشی سوزان وجودم را فرا گرفته
دلنوشته ثانیههای بیامان
هر جا چشم میگشایم جز پهنایی ترکخورده چیزی نمیبینم.
سر بلند میکنم.
با دیدن ستارگان چشمکزن قدری آرام میگیرم.
مبهوت ستارهها شدهام.
حالا دیگر من تنها نیستم.
ستارگان با من همسو شدهاند و من نیز با آنها
روحی تازه در وجودم جان گرفته
میایستم و با چشمک ستارهها به راهم ادامه میدهم.
دلنوشته تیتر نویسنده نسیم کاکه باوه
در افکارم غوطهور گشتهام.
پروازی به سمت طوفان
طوفانی همراه با گردباد
و گردبادی بیرحم که همه چیز را در مسیرش میبلعد.
دلنوشته ثانیههای بیامان
و من،
خود را به درختی کهنسال، محکم چسباندهام.
درخت، سلطان آن منطقه است.
کسی جرات بیرون آمدن ندارد.
صدای گردباد پرندگان را فراری داده
ناگاه ندایی از درون درخت مرا به خود میآورد.
گوشهایم را به تنه درخت میچسبانم.
دلنوشتهی ثانیههای بیامان
نوا، قدری بلندتر میشود.
و تو در امان خواهی بود…
در گذر ثانیهها خود را در میان سرمایی جانسوز میبینم.
سرمایی جانسوز و طاقتفرسا
و در چند کیلومتریام درختانی مملو از شکوفه
در این سرما و یخبندان با آسمانی تیره و تاریک
چگونه ممکن است وجود این درختان!
هراسان به دنبال پناهگاه
دوان به سمت درختان شکوفه
ناامیدی در لحظه امیدواری
اوه… خدای من!
اینها قندیلهای شکوفهاند.
دلنوشتهی ثانیههای بیامان
شکوفههایی غوطهور در یخ
دادوستدی مرموز میان شکوفهها و یخ
گرمایی چسبناک وجودم را فرامیگیرد.
سرم را بلند میکنم.
از درختان چیزی جز شاخههای عریان چیزی نمیبینم.
وای خدای من!
شکوفههای قندیل بسته گرمایشان به تنم هدیه کردهاند.
گویا منتظر کسی بودهاند.
دلنوشته یلدایی از تو به قلم ستایش نوکاریزی
درختان در عین فداکاری به خوابی عمیق فرو رفتند.
شکوفهها را جمع میکنم.
در گرمایی لذتبخش به روی سینه میگذارم.
و در سکوتی توام با آرامش میهمان شکوفهها میشوم.
پایان